پیرمرد در حالیکه عینکش را روی صورتش جابجا می کرد به طرف پسر جوانی که قصد داشت به آن سوی خیابان برود رفت و گفت :
پسرم می شه کمکم کنی و منو با خودت ببری به اون طرف خیابان ؟
جوان با شنیدن این حرف خوشحال شد و گفت : البته که میشه
دستتونو بدید به من .
و بعد پیرمرد به همراه پسر جوان وارد خیابان شدند .
پسر جوان با هر قدمی که بر می داشت عصایش را در هوا تکان می داد و با این کارش باعث توقف ماشین ها میشد وقتی پیرمرد و جوان به آن طرف خیابان رسیدند پیرمرد گفت :
خیلی ممنونم پسرم که کمکم کردی
فقط یک سوالی ازت دارم تو به این جوونی چرا عصا دستت می گیری ؟ مگه خدایی نکرده مشکلی داری ؟
پسر جوان لبخندی زد و گفت :
فقط یک مشکل کوچولو من نابینا هستم .
* به خدا نگو مشکل دارم ..... به مشکل بگو خدا دارم
* مهم بودن خوبه................ولی خوب بودن مهمتره
*فرق است بین دوست داشتن ........ و داشتنِِِ ِ دوست
*اگر روزی عقل خرید و فروش شود همه فروشنده ایم
14- برنامه هایی بی ربطی رو که روی کامپیوترتون نصب کردید و لازم ندارید آن اینستال کنید
15- برید بیرون و تصادفی از آدم ها عکس بگیرید
16- دیکشنری باز کنید و صدتا لغت جدید یاد بگیرید
17- سعی کنید اسم یک فولدر رو روی کامپیوتر به con تغییر بدید
18- به سعی تون ادامه بدید
19- رجیستری ویندوز رو باز کنید و سعی کنید تمام کلید هایی که با حرف a شروع می شند رو حذف کنید
20- دوش بگیرید
21- یک چیزی بخورید
22- با گیم های روی موبایل خودتون رو سرگرم کنید اگر اسنیک باشه چه بهتر
23- یک چیزی رو تیکه تیکه کنید
24- خوب اون رو دوباره به هم بچسبونید
25- یک زنگی به آی اس پی تون بزنید
26- تو آینه نگاه کنید و سعی کنید باحال به نظر بیاید
27- آیکان های دسکتاپ تون رو به اشکال مختلف مرتب کنید
28- تمام ساعت هایی که در اطرافتون هست رو با هم تنظیم کنید
29- توی مرورگرتون یک صفحه خالی باز کنید و مدام اف بزنید فایلهای ویدئو و ایمیج رو با نوت پد باز کنید
30- یک نوت پد باز کنید و سعی کنید سی کاری که میشه وقتی اینترنت قطعه انجام داد رو توش لیست کنید بنویسید