زنده اندیشان

۲۲۴ مطلب در ارديبهشت ۱۳۸۸ ثبت شده است

جومونگ تاریخ ایران را به یغما برده است

a

a

بدبختانه عدم شناخت نسل امروز نسبت به تاریخ باشکوه ایران باعث شده است که بسیاری از داشته‌های خویش را در دستان دیگران ببینیم و لذت هم ببریم!

سریال افسانه جومونگ (ساخته کشور کره جنوبی) در واقع بخشی از تاریخ ایران را ربوده است. آنها نام ارمنستان را لاک گرفته و بر آن سرزمین «بویو» گذارده‌اند فرمانروایی ایران را هم سلسله «هان» نامیده‌اند. در تاریخ سلسله (هان)سواره نظام زره‌پوش وجود ندارد این سواره نظام بنا بر همه اسناد تاریخی مربوط به ارتش پارت ایران بوده است.

یکی از افسران سپاه آهنین ایران در دوران اشکانی (۱۲۳/۱۲۴ تا ۸۸/۸۷ پیش از میلاد) در پایین عکس دیده می‌شود:

s

s

وقتی از درگیری دولت هان با یاغیان صحبت می‌شود و بدین خاطر، بویو دست به حمله به مناطق اطراف خود می‌زند، در واقع زمانی است که فرمانروایی ایران با یاغیان هوسپائوسینس (شورشگر تازی) و گوردی ین، آدیابن و اُسرائن در باختر و سکاییان در خاور مشغول جنگ است در ضمن مهمترین نکته آنکه گرفتن گروگان از خاندان نافرمان نسبت به فرمانروایی تنها در ایران باب بوده است مهرداد پادشاه اشکانی در ارمنستان (بخاطر آنکه بی طرفی کشورش را زیر پا گذارده و از رومیان حمایت نمود) وارد کارزار شده و آرتاواز شاه ارمنستان را فرمانبردار خویش نمود و تیگران پسر آرتاواز را به عنوان گروگان به پارت فرستاد. رویدادهای بعدی باعث مداخله دوباره ایران شد و ارتش پارت، تیگران را به عنوان شاه بر صندلی پادشاهی به جای آرتاواز قرار داد. کشور بی ریشه کره با استفاده از تمثیل‌های ایرانی برای خود تاریخ می‌سازد در سریال یانگوم نخستین رستم زاد (سزارین) را به یانگوم منتسب کردند و حال در دل تاریخ اشکانی ما برای سرزمین چوسان خود هویتی حماسی می‌سازند. باید با هزار درد افسوس گفت به خاطر عدم توجه رسانه‌های مسئول نسبت به هویت و تاریخ ملی ایران کشورهایی نظیر کره بجای ما، آنها را به نام خود نموده و در نهایت ما می‌مانیم و مشتی تاریخ غیر ایرانی!

k

k

به قول «ارد»، بزرگ اندیشمند و متفکر ایرانی: سرزمینی که اسطوره‌های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می‌کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند.

برای شناخت بیشتر و بهتر تاریخی که کشور کره جنوبی به یغما برده است نظر شما را به بخش‌های از تاریخ دودمان اشکانیان و پارت‌های ایران جلب می‌کنم

n

n

به مهرداد دوم پادشاه ایران زمین گفتند در کشورداری صبوری کنید اردوان پدر شما و همین طور فرهاد پدر بزرگتان خیلی زود کشته شدند. مهرداد گفت در حالی که هوسپائوسینس (شورشگر تازی) و گوردی ین، آدیابن و اُسرائن در باختر و سکاییان در خاور به جان مردم ایران افتاده و کشتار می‌کنند سکوت و نرمش به چه معناست. کشته شدن در این شرایط بسیار با ارزش تر از زندگی در خفت و ننگ است.

شجاعت پادشاه ایران مهرداد اشکانی گویای این سخن ارد بزرگ است که: برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است.
مهرداد دستور داد ارتش ایران بازسازی شود استراتژی نظامی خاص اشکانیان، جنگ‌های نامنظم توسط کمانداران ورزیده بود که شالودهء ارتش اشکانی را تشکیل می‌دادند. گروه‌های سوارکار چالاک و کمانداران قابلی که می‌توانستند در حال سوارکاری، از هر سویی، هر هدفی را نشانه روند. علاوه بر این، تمرینات گروهی پیوسته آنها،در میدان نبرد، الگوهای نامنظم ولی هدفمندی از حرکت اسب‌ها را ایجاد می‌کرد، که به نحوه ای غیر قابل پیشبینی،به هر سمت و سویی می‌تاختند و به طور فردی یا گروهی شلیک می‌کردند. بخش دیگر سپاه مهرداد دوم سواره نظام زره‌پوش ایران که در باختر به آن سوارکاران شوالیه و در خاور به آنها سوارکاران آهنین می‌گفتند تشکیل می‌داد تمام بدن آنها و حتی بدن اسب‌هایشان پوشیده از آهن بوده و بدین شکل هر سپاهی را شکافته و به تسلیم وادار می‌نمودند.

as

as

فرمانروای ایران یاغی های باختر و خاور را مطیع خویش نمود و با ووتی فغفور فرمانروای چین از سلسله هان (۱۴۱ تا ۷۸ پیش از میلاد) روابط سیاسی و بازرگانی برقرار نمود.
مهرداد دوم دوباره شکوه را به ایران بازگرداند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۱۶
محمدرضا امین

جومونگ تاریخ ایران را به یغما برده است

a

a

بدبختانه عدم شناخت نسل امروز نسبت به تاریخ باشکوه ایران باعث شده است که بسیاری از داشته‌های خویش را در دستان دیگران ببینیم و لذت هم ببریم!

سریال افسانه جومونگ (ساخته کشور کره جنوبی) در واقع بخشی از تاریخ ایران را ربوده است. آنها نام ارمنستان را لاک گرفته و بر آن سرزمین «بویو» گذارده‌اند فرمانروایی ایران را هم سلسله «هان» نامیده‌اند. در تاریخ سلسله (هان)سواره نظام زره‌پوش وجود ندارد این سواره نظام بنا بر همه اسناد تاریخی مربوط به ارتش پارت ایران بوده است.

یکی از افسران سپاه آهنین ایران در دوران اشکانی (۱۲۳/۱۲۴ تا ۸۸/۸۷ پیش از میلاد) در پایین عکس دیده می‌شود:

s

s

وقتی از درگیری دولت هان با یاغیان صحبت می‌شود و بدین خاطر، بویو دست به حمله به مناطق اطراف خود می‌زند، در واقع زمانی است که فرمانروایی ایران با یاغیان هوسپائوسینس (شورشگر تازی) و گوردی ین، آدیابن و اُسرائن در باختر و سکاییان در خاور مشغول جنگ است در ضمن مهمترین نکته آنکه گرفتن گروگان از خاندان نافرمان نسبت به فرمانروایی تنها در ایران باب بوده است مهرداد پادشاه اشکانی در ارمنستان (بخاطر آنکه بی طرفی کشورش را زیر پا گذارده و از رومیان حمایت نمود) وارد کارزار شده و آرتاواز شاه ارمنستان را فرمانبردار خویش نمود و تیگران پسر آرتاواز را به عنوان گروگان به پارت فرستاد. رویدادهای بعدی باعث مداخله دوباره ایران شد و ارتش پارت، تیگران را به عنوان شاه بر صندلی پادشاهی به جای آرتاواز قرار داد. کشور بی ریشه کره با استفاده از تمثیل‌های ایرانی برای خود تاریخ می‌سازد در سریال یانگوم نخستین رستم زاد (سزارین) را به یانگوم منتسب کردند و حال در دل تاریخ اشکانی ما برای سرزمین چوسان خود هویتی حماسی می‌سازند. باید با هزار درد افسوس گفت به خاطر عدم توجه رسانه‌های مسئول نسبت به هویت و تاریخ ملی ایران کشورهایی نظیر کره بجای ما، آنها را به نام خود نموده و در نهایت ما می‌مانیم و مشتی تاریخ غیر ایرانی!

k

k

به قول «ارد»، بزرگ اندیشمند و متفکر ایرانی: سرزمینی که اسطوره‌های خویش را فراموش کند به اسطورهای کشورهای دیگر دلخوش می‌کند فرزندان چنین دودمانی بی پناه و آسیب پذیرند.

برای شناخت بیشتر و بهتر تاریخی که کشور کره جنوبی به یغما برده است نظر شما را به بخش‌های از تاریخ دودمان اشکانیان و پارت‌های ایران جلب می‌کنم

n

n

به مهرداد دوم پادشاه ایران زمین گفتند در کشورداری صبوری کنید اردوان پدر شما و همین طور فرهاد پدر بزرگتان خیلی زود کشته شدند. مهرداد گفت در حالی که هوسپائوسینس (شورشگر تازی) و گوردی ین، آدیابن و اُسرائن در باختر و سکاییان در خاور به جان مردم ایران افتاده و کشتار می‌کنند سکوت و نرمش به چه معناست. کشته شدن در این شرایط بسیار با ارزش تر از زندگی در خفت و ننگ است.

شجاعت پادشاه ایران مهرداد اشکانی گویای این سخن ارد بزرگ است که: برآزندگان و ترس از نیستی؟! آرمان آنها نیستی برای هستی میهن است.
مهرداد دستور داد ارتش ایران بازسازی شود استراتژی نظامی خاص اشکانیان، جنگ‌های نامنظم توسط کمانداران ورزیده بود که شالودهء ارتش اشکانی را تشکیل می‌دادند. گروه‌های سوارکار چالاک و کمانداران قابلی که می‌توانستند در حال سوارکاری، از هر سویی، هر هدفی را نشانه روند. علاوه بر این، تمرینات گروهی پیوسته آنها،در میدان نبرد، الگوهای نامنظم ولی هدفمندی از حرکت اسب‌ها را ایجاد می‌کرد، که به نحوه ای غیر قابل پیشبینی،به هر سمت و سویی می‌تاختند و به طور فردی یا گروهی شلیک می‌کردند. بخش دیگر سپاه مهرداد دوم سواره نظام زره‌پوش ایران که در باختر به آن سوارکاران شوالیه و در خاور به آنها سوارکاران آهنین می‌گفتند تشکیل می‌داد تمام بدن آنها و حتی بدن اسب‌هایشان پوشیده از آهن بوده و بدین شکل هر سپاهی را شکافته و به تسلیم وادار می‌نمودند.

as

as

فرمانروای ایران یاغی های باختر و خاور را مطیع خویش نمود و با ووتی فغفور فرمانروای چین از سلسله هان (۱۴۱ تا ۷۸ پیش از میلاد) روابط سیاسی و بازرگانی برقرار نمود.
مهرداد دوم دوباره شکوه را به ایران بازگرداند

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۱۶
محمدرضا امین

امام باقر (ع) فرمود: در تورات چهار عبارت نوشته شده است:

1-   کسی که مشورت نکند پشیمان می شود.

2-     فقر و تنگدستی بزرگترین مرگ است.

3-    هرگونه رفتار کنی با تو رفتار می کنند.

4-   کسی که چیزی را مالک شود منافع خود را بر منافع دیگران ترجیح می دهد.

منبع:

محاسن برقی، ص ۶۰۱.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۳۷
محمدرضا امین

امام باقر (ع) فرمود: در تورات چهار عبارت نوشته شده است:

1-   کسی که مشورت نکند پشیمان می شود.

2-     فقر و تنگدستی بزرگترین مرگ است.

3-    هرگونه رفتار کنی با تو رفتار می کنند.

4-   کسی که چیزی را مالک شود منافع خود را بر منافع دیگران ترجیح می دهد.

منبع:

محاسن برقی، ص ۶۰۱.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۳۷
محمدرضا امین
بهشت یا جهنم
یکی از سناتورهای معروف آمریکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.
روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و سن پیتر از او استقبال کرد. «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
سناتور گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»
سن پیتر گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»
سناتور گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»
سن پیتر گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»
و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.
در آسانسور که باز شد، سناتور با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد و همراه با دختران زیبا رقص گرم و لذت بخشی داشتند.
به سناتور آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، سن پیتر به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سناتور با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت.
بعد از پایان روز دوم، سن پیتر به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
سناتور گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»
بدون هیچ کلامی، سن پیتر او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سناتور بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سناتور با تعجب از شیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ .....»
شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز تبلیغات بود...
امروز دیگر تو رای دادی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۳۳
محمدرضا امین
بهشت یا جهنم
یکی از سناتورهای معروف آمریکا، درست هنگامی که از درب سنا خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.
روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و سن پیتر از او استقبال کرد. «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
سناتور گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»
سن پیتر گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»
سناتور گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»
سن پیتر گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»
و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.
در آسانسور که باز شد، سناتور با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد و همراه با دختران زیبا رقص گرم و لذت بخشی داشتند.
به سناتور آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، سن پیتر به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سناتور با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت.
بعد از پایان روز دوم، سن پیتر به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
سناتور گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»
بدون هیچ کلامی، سن پیتر او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سناتور بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سناتور با تعجب از شیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ .....»
شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز تبلیغات بود...
امروز دیگر تو رای دادی
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۳۳
محمدرضا امین
نیازهای اساسی انسان

نظریۀ سلسله مراتب نیازهای مقدماتی انسان که آقای ماسلو (Maslow) در سال ۱۹۴۳ در مقاله‏ای آنرا ارائه نمود، یکی از مباحثی است که در روانشناسی مطرح است و نظریه‏های متفاوتی در مورد آن ارائه شده است. این رده‏بندی نیازها که به صورت یک هرم نمایش داده می‏شود به این صورت است که نیازهای پایه‏ای‏تر و مهم‏تر در پایین هرم قراردارند و هر چه بالاتر می‏رود از شدت الزام آنها کاسته می‏شود. البته این بدان معنا نیست که مثلا ردۀ بالا اصلا اهمیت ندارد بلکه اهمیت آن به گونه‏ایست که در کیفیت و چگونگی زندگی خود را بروز می‏دهد.

این تصویری از هرم نیازهای اولیۀ انسان بر اساس نظریۀ ماسلو است :

در اینکه نیازهای اصلی انسان خوراک، پوشاک و مسکن می‏باشند هیچ شکی نیست اما اگر از زاویه‏ای دیگر به انسان نگاه کنیم، نیازهای دیگری را می‏یابیم که بدون آنها زندگی انسان امروز غیرممکن نمود می‏کند. اهمیت این نیازها آنچنان بالاست که می‏بایست پس از کشف آنها، به فکر راههایی برای ارتقاء و چگونگی پاسخ بهینه به آنها بود. نکتۀ قابل توجه این است که این نیازها شاید در نگاه اول مهم جلوه نکنند اما وقتی بیشتر دقت می‏کنیم درمی‏یابیم که عدم وجود هریک، امید به زندگی و پیشرفت را از بین می‏برد و در بعضی مواقع زندگی را به طور کلی مختل کرده و یا امکان زندگی کردن را از انسانها می‏گیرد. طبق نظریۀ ماسلو، ۵ دسته وجود دارد که عبارتند از :

الف) نیازهای فیزیکی و مادی : خواب، خوراک، پوشاک، مسکن و … که الزام زندگی است و بدون آنها زندگی غیرممکن است، در درجۀ اول اهمیت قرار دارند و کلیۀ فعالیت‏های انسان به گونه ختم به تامین اینها می‏شوند. این گونه نیازها رابطۀ مستقیم با طول عمر دارند.

ب) نیازهای امنیتی : امنیت مالی و جانی، سلامتی، خانوادۀ سالم و خوب، امنیت اجتماعی و … این دسته از نیازها، همانطور که در شکل می‏بینید در درجۀ دوم قرار دارند و به گونه‏ایست که تامین این نیازها، زندگی مستقل و آرامی را نتیجه می‏بخشد. البته تامین این نیازها از لحاظ اهمیت تا اندازه‏ای با نیازهای درجۀ اول برابری می‏کنند و در کشورهای توسعه یافته هدف اصلی مردم و حکومت تامین نیازهای امنیتی است.

ج) نیازهای اجتماعی : پس از تامین دو نیاز بسیار مهم که ذکر شد و پس از کامل کردن آنها (ابتدا آنها باید تامین شوند) نوبت می‏رسد به تامین نیازهای اجتماعی - احساسی شامل دوستی و روابط خانوادگی، عشق و ازدواج و … . با توجه به اینکه انسانها نیاز به متعلق بودن و قبول شدن توسط دیگران را در وجود خود دارند، این نیاز پس از پاسخ به نیازهای اولیه خود را بیش از پیش بروز می‏دهد. رفت و آمدهای خانوادگی، میل به ازدواج و دوست داشته شدن! عضویت در گروههای مختلف، پذیرش در جمع‏های دوستان، جلسه‏های مذهبی، انجمن‏های تخصصی همان نیازهایی است که بیشتر ما همه روزه به دنبال آن هستیم.

د) عزت و اعتبار : همۀ انسانها به این نیاز دارند که مورد قبول و مورد احترام واقع شوند. نمایان شده و در جمع برتر باشند و خود را به نوعی بهتر از دیگران جلوه دهند. در درجۀ اول، اعتماد بنفس، نتیجۀ عزت و اعتبار است و افرادی که معمولا منزوی واقع شده و گاهی اوقات از زندگی اجتماعی زده شده و از حضور در اجتماعات هراس دارند، همان افرادی هستند که این نیاز خود را پاسخ نداده و نسبت به آن بی‏توجه هستند. باید دقت داشت که عزت و اعتبار موروثی نیست و از ابتدا در نهاد انسان واقع نشده بلکه اکتسابی بوده و با کمی تلاش قابل دستیابی است.

ه) خود شکوفایی : آنچه که ماسلو از این بخش معرفی می‏نماید این است :”آنچه که انسان می‏تواند باشد، باید باشد.” افراد خودشکوفا افرادی هستند که عدم نیاز شخصیتی به دیگران در آنها تجلی دارد. زندگی را انطور که هست قبول می‏نمایند. از هر آنچه که دارند راضی هستند و همیشه رضایت در دلشان موج می‏زند. شادی و خوشحالی قسمتی از زندگی انهاست. حل مسائل و مشکلات دیگران برایشان مهم است نوآوری و ابتکار، خلاقیت، شایستگی شخصیتی جهت دریافت موهبت‏های زندگی عادت آنهاست و از تجربیات قبلی خود جهت پیشرفت برنامه های بعدی خود بهره می‏گیرند.

در نتیجه این هرم اینطور نشان می‏دهد که پاسخ به سطوح بالایی مستلزم پاسخ به سطوح پایینی است و پس از تامین نیازهای پایینتر می‏توان نیازهای بالایی را تامین کرد.

چکیده‏ای از : Wikipedia- psychology.about.com

اما طبق رده‏بندی دیگری که توسط دکتر ریموند شامو ارائه شده است، نیازهای انسان به ۲ دسته کلی تقسیم شده‏اند :۴ نیاز شخصیتی و ۲ نیاز روحی.

الف) نیازهای شخصیتی :

۱ – یقین و اطمینان

همۀ ما به مقداری معین از اطمینان نیاز داریم و باید بدانیم که در بعضی موارد هیچ دستی نیست که ما را یاری دهد. ما باید بدانیم و اطمینان داشته باشیم که مقدماتی‏ترین ضرورتهای زندگی برای ما تهیه شده است و همه چیز در اختیار ماست. پس باید احساس امنیت کرده و خود را تنها دریابیم.

۲ – بلاتکلیفی و تردید نسبت به امور پیش رو

اگر ما نسبت به آینده و آنچه قرار است برایمان اتفاق افتد آگاه بودیم و به راحتی می‏توانستیم دریابیم که فردا چه اتفاقی در انتظار ماست، بی‏شک با زندگی خسته کننده‏ای روبرو می‏شویم و تلاشهایمان برای امرار معاش بی معنی بود. پس اینکه نمی‏دانیم آیندۀ ما به چه صورت رقم می‏خورد باعث ایجاد نوعی انرژی جهت امرار معاش می‏شود.

۳ – اعتبار و عزت

هر کس به اندازه‏ای هر چند مختصر و کم نیاز به مهم بودن و ارزشمند بودن دارد؛ اینکه برای عده‏ای و یا حداقل یک نفر مهم باشد و اینکه وجودش اهمیت داشته باشد.

۴ – ارتباط و عشق

(No man is an island – جان دون) به راستی که هیچ کس به تنهایی نمی‏تواند زندگی کند. هر کسی نیاز دارد که با دیگران ارتباط داشته باشد و در این میان دوست داشته شود و گاهی مورد ستایش قرار گیرد به عبارتی هرکسی نیاز دارد که به قلب شخصی دیگر تعلق داشته باشد.

ب) نیازهای روحی :

۱ – رشد و ترقی

ما نیاز به این داریم که احساس کنیم در حال رشد و ترقی هستیم و زندگیمان هر روز بهتر از دیروز است و همچنین قبول اینکه سیرتکاملی داریم امری است که عدم وجود آن باعث رکود در زندگی و نیل به اهداف می‏شود.

۲ – همکاری، تعاون

این امری طبیعی است که یک انسان سالم، احساس کمک به همنوع را در وجود خود دارد. این عمل باعث نوعی احساس خوب بودن و مفید بودن را در ما بروز می‏دهد. همکاری و تعاون در واقع قدم آخر از سیر تکاملی انسان است که متاسفانه رو به کمرنگی است.

 

پاسخ به این نیازها و رفع و چگونگی دستیابی به آنها، در نتیجه ما را متوجه شخصیت واقعی خود می‏کند و ما را بر آن می‏دارد تا نسبت به آنچه که در آن ضعف داریم دقیق‏تر شده و آن نیاز را بیش از پیش پاسخ گوییم. کمبود هر یک از این نیازها ممکن است انسان را از مسیر تکامل شخصیتی منحرف نماید و گاهی به بیراهه‏ها کشاند.

مثلا کسی که بیش از حد نیاز به اهمیت داشتن و مهم بودن دارد اما در زندگی عشقی و رابطۀ‏های خود کمبود دارد، در واقع در رفتار خود با مشکل مواجه است و با کمی جستجو در‏می‏یابد که با تعدیل این دو می‏تواند زندگی بهتری را برای خود فراهم آورد.

با کمی تفکر و تامل در‏می‏یابیم که بسیاری از ما بعضی از نیازهای شخصیتی و روحی خود را نادیده گرفته‏ایم و گاهی اصلا توجهی به آنها نمی‏کنیم در حالیکه کلید موفقیت در زندگی شخصی اهمیت دادن به نیازهای اساسی روح و روان و شخصیت است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۱۱
محمدرضا امین
نیازهای اساسی انسان

نظریۀ سلسله مراتب نیازهای مقدماتی انسان که آقای ماسلو (Maslow) در سال ۱۹۴۳ در مقاله‏ای آنرا ارائه نمود، یکی از مباحثی است که در روانشناسی مطرح است و نظریه‏های متفاوتی در مورد آن ارائه شده است. این رده‏بندی نیازها که به صورت یک هرم نمایش داده می‏شود به این صورت است که نیازهای پایه‏ای‏تر و مهم‏تر در پایین هرم قراردارند و هر چه بالاتر می‏رود از شدت الزام آنها کاسته می‏شود. البته این بدان معنا نیست که مثلا ردۀ بالا اصلا اهمیت ندارد بلکه اهمیت آن به گونه‏ایست که در کیفیت و چگونگی زندگی خود را بروز می‏دهد.

این تصویری از هرم نیازهای اولیۀ انسان بر اساس نظریۀ ماسلو است :

در اینکه نیازهای اصلی انسان خوراک، پوشاک و مسکن می‏باشند هیچ شکی نیست اما اگر از زاویه‏ای دیگر به انسان نگاه کنیم، نیازهای دیگری را می‏یابیم که بدون آنها زندگی انسان امروز غیرممکن نمود می‏کند. اهمیت این نیازها آنچنان بالاست که می‏بایست پس از کشف آنها، به فکر راههایی برای ارتقاء و چگونگی پاسخ بهینه به آنها بود. نکتۀ قابل توجه این است که این نیازها شاید در نگاه اول مهم جلوه نکنند اما وقتی بیشتر دقت می‏کنیم درمی‏یابیم که عدم وجود هریک، امید به زندگی و پیشرفت را از بین می‏برد و در بعضی مواقع زندگی را به طور کلی مختل کرده و یا امکان زندگی کردن را از انسانها می‏گیرد. طبق نظریۀ ماسلو، ۵ دسته وجود دارد که عبارتند از :

الف) نیازهای فیزیکی و مادی : خواب، خوراک، پوشاک، مسکن و … که الزام زندگی است و بدون آنها زندگی غیرممکن است، در درجۀ اول اهمیت قرار دارند و کلیۀ فعالیت‏های انسان به گونه ختم به تامین اینها می‏شوند. این گونه نیازها رابطۀ مستقیم با طول عمر دارند.

ب) نیازهای امنیتی : امنیت مالی و جانی، سلامتی، خانوادۀ سالم و خوب، امنیت اجتماعی و … این دسته از نیازها، همانطور که در شکل می‏بینید در درجۀ دوم قرار دارند و به گونه‏ایست که تامین این نیازها، زندگی مستقل و آرامی را نتیجه می‏بخشد. البته تامین این نیازها از لحاظ اهمیت تا اندازه‏ای با نیازهای درجۀ اول برابری می‏کنند و در کشورهای توسعه یافته هدف اصلی مردم و حکومت تامین نیازهای امنیتی است.

ج) نیازهای اجتماعی : پس از تامین دو نیاز بسیار مهم که ذکر شد و پس از کامل کردن آنها (ابتدا آنها باید تامین شوند) نوبت می‏رسد به تامین نیازهای اجتماعی - احساسی شامل دوستی و روابط خانوادگی، عشق و ازدواج و … . با توجه به اینکه انسانها نیاز به متعلق بودن و قبول شدن توسط دیگران را در وجود خود دارند، این نیاز پس از پاسخ به نیازهای اولیه خود را بیش از پیش بروز می‏دهد. رفت و آمدهای خانوادگی، میل به ازدواج و دوست داشته شدن! عضویت در گروههای مختلف، پذیرش در جمع‏های دوستان، جلسه‏های مذهبی، انجمن‏های تخصصی همان نیازهایی است که بیشتر ما همه روزه به دنبال آن هستیم.

د) عزت و اعتبار : همۀ انسانها به این نیاز دارند که مورد قبول و مورد احترام واقع شوند. نمایان شده و در جمع برتر باشند و خود را به نوعی بهتر از دیگران جلوه دهند. در درجۀ اول، اعتماد بنفس، نتیجۀ عزت و اعتبار است و افرادی که معمولا منزوی واقع شده و گاهی اوقات از زندگی اجتماعی زده شده و از حضور در اجتماعات هراس دارند، همان افرادی هستند که این نیاز خود را پاسخ نداده و نسبت به آن بی‏توجه هستند. باید دقت داشت که عزت و اعتبار موروثی نیست و از ابتدا در نهاد انسان واقع نشده بلکه اکتسابی بوده و با کمی تلاش قابل دستیابی است.

ه) خود شکوفایی : آنچه که ماسلو از این بخش معرفی می‏نماید این است :”آنچه که انسان می‏تواند باشد، باید باشد.” افراد خودشکوفا افرادی هستند که عدم نیاز شخصیتی به دیگران در آنها تجلی دارد. زندگی را انطور که هست قبول می‏نمایند. از هر آنچه که دارند راضی هستند و همیشه رضایت در دلشان موج می‏زند. شادی و خوشحالی قسمتی از زندگی انهاست. حل مسائل و مشکلات دیگران برایشان مهم است نوآوری و ابتکار، خلاقیت، شایستگی شخصیتی جهت دریافت موهبت‏های زندگی عادت آنهاست و از تجربیات قبلی خود جهت پیشرفت برنامه های بعدی خود بهره می‏گیرند.

در نتیجه این هرم اینطور نشان می‏دهد که پاسخ به سطوح بالایی مستلزم پاسخ به سطوح پایینی است و پس از تامین نیازهای پایینتر می‏توان نیازهای بالایی را تامین کرد.

چکیده‏ای از : Wikipedia- psychology.about.com

اما طبق رده‏بندی دیگری که توسط دکتر ریموند شامو ارائه شده است، نیازهای انسان به ۲ دسته کلی تقسیم شده‏اند :۴ نیاز شخصیتی و ۲ نیاز روحی.

الف) نیازهای شخصیتی :

۱ – یقین و اطمینان

همۀ ما به مقداری معین از اطمینان نیاز داریم و باید بدانیم که در بعضی موارد هیچ دستی نیست که ما را یاری دهد. ما باید بدانیم و اطمینان داشته باشیم که مقدماتی‏ترین ضرورتهای زندگی برای ما تهیه شده است و همه چیز در اختیار ماست. پس باید احساس امنیت کرده و خود را تنها دریابیم.

۲ – بلاتکلیفی و تردید نسبت به امور پیش رو

اگر ما نسبت به آینده و آنچه قرار است برایمان اتفاق افتد آگاه بودیم و به راحتی می‏توانستیم دریابیم که فردا چه اتفاقی در انتظار ماست، بی‏شک با زندگی خسته کننده‏ای روبرو می‏شویم و تلاشهایمان برای امرار معاش بی معنی بود. پس اینکه نمی‏دانیم آیندۀ ما به چه صورت رقم می‏خورد باعث ایجاد نوعی انرژی جهت امرار معاش می‏شود.

۳ – اعتبار و عزت

هر کس به اندازه‏ای هر چند مختصر و کم نیاز به مهم بودن و ارزشمند بودن دارد؛ اینکه برای عده‏ای و یا حداقل یک نفر مهم باشد و اینکه وجودش اهمیت داشته باشد.

۴ – ارتباط و عشق

(No man is an island – جان دون) به راستی که هیچ کس به تنهایی نمی‏تواند زندگی کند. هر کسی نیاز دارد که با دیگران ارتباط داشته باشد و در این میان دوست داشته شود و گاهی مورد ستایش قرار گیرد به عبارتی هرکسی نیاز دارد که به قلب شخصی دیگر تعلق داشته باشد.

ب) نیازهای روحی :

۱ – رشد و ترقی

ما نیاز به این داریم که احساس کنیم در حال رشد و ترقی هستیم و زندگیمان هر روز بهتر از دیروز است و همچنین قبول اینکه سیرتکاملی داریم امری است که عدم وجود آن باعث رکود در زندگی و نیل به اهداف می‏شود.

۲ – همکاری، تعاون

این امری طبیعی است که یک انسان سالم، احساس کمک به همنوع را در وجود خود دارد. این عمل باعث نوعی احساس خوب بودن و مفید بودن را در ما بروز می‏دهد. همکاری و تعاون در واقع قدم آخر از سیر تکاملی انسان است که متاسفانه رو به کمرنگی است.

 

پاسخ به این نیازها و رفع و چگونگی دستیابی به آنها، در نتیجه ما را متوجه شخصیت واقعی خود می‏کند و ما را بر آن می‏دارد تا نسبت به آنچه که در آن ضعف داریم دقیق‏تر شده و آن نیاز را بیش از پیش پاسخ گوییم. کمبود هر یک از این نیازها ممکن است انسان را از مسیر تکامل شخصیتی منحرف نماید و گاهی به بیراهه‏ها کشاند.

مثلا کسی که بیش از حد نیاز به اهمیت داشتن و مهم بودن دارد اما در زندگی عشقی و رابطۀ‏های خود کمبود دارد، در واقع در رفتار خود با مشکل مواجه است و با کمی جستجو در‏می‏یابد که با تعدیل این دو می‏تواند زندگی بهتری را برای خود فراهم آورد.

با کمی تفکر و تامل در‏می‏یابیم که بسیاری از ما بعضی از نیازهای شخصیتی و روحی خود را نادیده گرفته‏ایم و گاهی اصلا توجهی به آنها نمی‏کنیم در حالیکه کلید موفقیت در زندگی شخصی اهمیت دادن به نیازهای اساسی روح و روان و شخصیت است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۱۱
محمدرضا امین
۹۰ به ۱۰
اصلآ چی هست این ۹۰ به ۱۰؟
 
این اصل میگه ۱۰ درصد زندگی خارج از کنترل ولی ۹۰ درصد آن تحت کنترل ما است و خوب یا بد بودن آن به عکس العمل ما مربوط می‌شود. تاخیر ساعت پرواز هواپیما ، خراب شدن ماشین یا فوت یکی نزدیکان مان دست ما نیست ، ما روی این ۱۰ درصد کنترلی نداریم ولی ۹۰ درصد باقی متفاوت است! ما می‌تونیم تصمیم بگیریم که چطوری باشه. چطوری؟ با عکس العمل‌‌‌هامون.

نگذارید مردم روی زندگی شما تاثیر منفی بگذارند ، هنز عکس العمل می‌تواند بدترین شرایط را به بهترین شرایط تبدیل کند. بگذارید یک مثال بزنم:سر میز صبحانه نشسته اید که یکدفعه دست دختر کوچک تان به لیوان چای می‌خوره و همش میریزه روی لباس شما. چیزی که اتفاق افتاده ابدآ تحت کنترل شما نبوده.

اما کاری که شما بعد از افتادن این اتفاق می‌کنید همه چیز را مشخص می‌کند!شما قاطی می‌کنید! با عصبانیت سر دخترتان داد می‌زنید. او شروع به گریه کردن می‌کند. حالا با خشم همسرتان را به خاطر گذاشتن لیوان چای روی لبه میز دعوا می‌کنید و با عجله می‌روید بالا و لباس تان را عوض می‌کنید و بر می‌گردید پایین. اما می‌بینید دخترتان به خاطر گریه کردن نتوانسته صبحانه اش را تمام کند و برای مدرسه رفتن آماده شود. سرویس دخترتان می‌رود!

همسرتان باید سریع برود سر کار ، شما ماشین را بر می‌دارید تا دخترتان را به مدرسه برسانید. چون عجله دارید جایی که باید با سرعت ۶۰ کیلومتر در ساعت حرکت کنید با سرعت ۹۰ رانندگی می‌کنید. شما بعد از هدر دادن ۳۵ هزار تومان برای جریمه سرعت غیرمجاز با ۱۵ دقیقه تاخیر به مدرسه می‌رسید. دخترتان با عجله بدون خداحافظی به طرف در می‌دود.
با نیم ساعت تاخیر می‌رسید به محل کارتان اما می‌بینید کیف تان را فراموش کرده اید! روز شما به گند کشیده شده! و همینطور بیشتر به گند کشیده می‌شود!بالاخره با خستگی بر می‌گردید خانه و بدیهی است که جو خانه مثل هر روز نیست و همسر و دخترتان از شما دلخور هستند و هر سه تای تان روز بدی داشته اید.

چرا؟ به خاطر عکس العمل شما هنگام صبحانه خوردن.

چرا شما روز افتضاحی داشتید؟

الف) تقصیر چای بود؟
ب) تقصیر دختر تان بود؟
پ) تقصیر پلیس بود؟
ت) تقصیر خودتان بود؟

جواب قطعآ «ت» است. ریختن چای تقصیر شما نبود اما عکس العمل شما به ریختن چای تنها در همان پنج ثانیه روز شما رو خراب کرد.

حالا ببینید این روز می‌توانست چطوری باشه:چای می‌ریزه روی شما. دخترتان خیلی ناراحت می‌شود.شما می‌گویید «عیبی نداره عزیزم ، دفعه بعدی حواستو بیشتر جمع کن»؟حوله را از روی صندلی بر می‌دارید و سریع می‌روید بالا ، پیراهن دیگه ای می‌پوشید و کیف تان را بر می‌دارید و سریع میایید پایین ، در همین لحظه دخترتان را از پنجره می‌بینید که سوار سرویس شد و برای شما دست تکان داد.

شما پنج دقیقه زود به کار تان می‌رسید ، به همکاران تان سلام می‌کنید و با نشاط و انرژی روی کار تان تمرکز می‌کنید.دو سناریو مختلف ، شروع‌‌‌های یکسان ، پایان‌‌‌های خیلی متفاوت!چرا؟ به خاطر عکس العمل شما!اجازه ندهید اتفاق‌‌‌های مختلف روز و زندگی شما را مختل کند چون هر عکس العمل اشتباه می‌تواند ضرر زیادی به همراه داشته باشد.

به شما می‌گویند شاید از کارتان اخراج شوید؟
به جای اینکه عذا بگیرید و بی خواب بشید و بگیرید دنبال یک کار تازه باشید. قبول دارم وقتی واقعآ این موضوع پیش بیاد کار سختیه و نمیشه فقط راجع به یه چیزی حرف زد ولی سعی تان را بکنید. خواهید دید که قوی تر و قوی تر می‌شوید.
 

هواپیما تاخیر داره؟ برنامه کاری تان را به هم زده؟
به جای فحش دادن به زمین و زمان و اخم کردن به مهمان دار‌‌‌ها از وقت تان برای یاد گرفتن چیز‌‌‌های تازه یا شناختن بقیه مسافر‌‌‌ها استفاده کنید. گاهی این کار‌‌‌ها که به نظر مسخره می‌آیند (مثلآ شناختن سایر مسافر‌‌‌ها هنگام تاخیر هواپیما) زندگی تان را طوری متحول می‌کنند که خودتان باورتان نمی‌شود. فرصت‌‌‌های خوب همیشه آن لحظه که انتظار دارید سر راهتان نمی‌آیند گاهی باید خودتان ماجرا جو باشید و آنها را پیدا کنید.

عصبانی بودن و از روی عصبانیت رفتار کردن همه چیز را بدتر می‌کند. مثالش را به خوبی می‌دانید!
حالا اصل ۹۰ به ۱۰ را به خوبی شناخته اید ، کاری که باید بکنید این است که با بستن این صفحه آن را از یاد نبرید و آن را در موقعیت‌‌‌های واقعی در زندگی تان به کار بگیرید. فقط یک بار امتحان کنید ، مثلآ در یک جر و بحث سعی کنید مثل مثال بالا همه چیز را به طرز مثبت تغییر دهید و اگر همه چیز خوب پیش رفت عین این پست فکر کنید که اگر این کار را نمی‌کردید چه اتفاق‌‌‌هایی می‌توانست بیفتد.

مداد سیاهی که من دارم می‌تواند اثر‌‌‌های چند صد هزار دلاری خلق کند اما من نمی‌توانم! بستگی داره کی چطوری ازش استفاده کنه.

اصل ۹۰ به ۱۰ و امثال آن می‌تواند بدترین زندگی‌‌‌ها را به بهترین زندگی‌‌‌ها تبدیل کند. باز هم بستگی داره کی چطوری ازش استفاده کنه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۰۳
محمدرضا امین
۹۰ به ۱۰
اصلآ چی هست این ۹۰ به ۱۰؟
 
این اصل میگه ۱۰ درصد زندگی خارج از کنترل ولی ۹۰ درصد آن تحت کنترل ما است و خوب یا بد بودن آن به عکس العمل ما مربوط می‌شود. تاخیر ساعت پرواز هواپیما ، خراب شدن ماشین یا فوت یکی نزدیکان مان دست ما نیست ، ما روی این ۱۰ درصد کنترلی نداریم ولی ۹۰ درصد باقی متفاوت است! ما می‌تونیم تصمیم بگیریم که چطوری باشه. چطوری؟ با عکس العمل‌‌‌هامون.

نگذارید مردم روی زندگی شما تاثیر منفی بگذارند ، هنز عکس العمل می‌تواند بدترین شرایط را به بهترین شرایط تبدیل کند. بگذارید یک مثال بزنم:سر میز صبحانه نشسته اید که یکدفعه دست دختر کوچک تان به لیوان چای می‌خوره و همش میریزه روی لباس شما. چیزی که اتفاق افتاده ابدآ تحت کنترل شما نبوده.

اما کاری که شما بعد از افتادن این اتفاق می‌کنید همه چیز را مشخص می‌کند!شما قاطی می‌کنید! با عصبانیت سر دخترتان داد می‌زنید. او شروع به گریه کردن می‌کند. حالا با خشم همسرتان را به خاطر گذاشتن لیوان چای روی لبه میز دعوا می‌کنید و با عجله می‌روید بالا و لباس تان را عوض می‌کنید و بر می‌گردید پایین. اما می‌بینید دخترتان به خاطر گریه کردن نتوانسته صبحانه اش را تمام کند و برای مدرسه رفتن آماده شود. سرویس دخترتان می‌رود!

همسرتان باید سریع برود سر کار ، شما ماشین را بر می‌دارید تا دخترتان را به مدرسه برسانید. چون عجله دارید جایی که باید با سرعت ۶۰ کیلومتر در ساعت حرکت کنید با سرعت ۹۰ رانندگی می‌کنید. شما بعد از هدر دادن ۳۵ هزار تومان برای جریمه سرعت غیرمجاز با ۱۵ دقیقه تاخیر به مدرسه می‌رسید. دخترتان با عجله بدون خداحافظی به طرف در می‌دود.
با نیم ساعت تاخیر می‌رسید به محل کارتان اما می‌بینید کیف تان را فراموش کرده اید! روز شما به گند کشیده شده! و همینطور بیشتر به گند کشیده می‌شود!بالاخره با خستگی بر می‌گردید خانه و بدیهی است که جو خانه مثل هر روز نیست و همسر و دخترتان از شما دلخور هستند و هر سه تای تان روز بدی داشته اید.

چرا؟ به خاطر عکس العمل شما هنگام صبحانه خوردن.

چرا شما روز افتضاحی داشتید؟

الف) تقصیر چای بود؟
ب) تقصیر دختر تان بود؟
پ) تقصیر پلیس بود؟
ت) تقصیر خودتان بود؟

جواب قطعآ «ت» است. ریختن چای تقصیر شما نبود اما عکس العمل شما به ریختن چای تنها در همان پنج ثانیه روز شما رو خراب کرد.

حالا ببینید این روز می‌توانست چطوری باشه:چای می‌ریزه روی شما. دخترتان خیلی ناراحت می‌شود.شما می‌گویید «عیبی نداره عزیزم ، دفعه بعدی حواستو بیشتر جمع کن»؟حوله را از روی صندلی بر می‌دارید و سریع می‌روید بالا ، پیراهن دیگه ای می‌پوشید و کیف تان را بر می‌دارید و سریع میایید پایین ، در همین لحظه دخترتان را از پنجره می‌بینید که سوار سرویس شد و برای شما دست تکان داد.

شما پنج دقیقه زود به کار تان می‌رسید ، به همکاران تان سلام می‌کنید و با نشاط و انرژی روی کار تان تمرکز می‌کنید.دو سناریو مختلف ، شروع‌‌‌های یکسان ، پایان‌‌‌های خیلی متفاوت!چرا؟ به خاطر عکس العمل شما!اجازه ندهید اتفاق‌‌‌های مختلف روز و زندگی شما را مختل کند چون هر عکس العمل اشتباه می‌تواند ضرر زیادی به همراه داشته باشد.

به شما می‌گویند شاید از کارتان اخراج شوید؟
به جای اینکه عذا بگیرید و بی خواب بشید و بگیرید دنبال یک کار تازه باشید. قبول دارم وقتی واقعآ این موضوع پیش بیاد کار سختیه و نمیشه فقط راجع به یه چیزی حرف زد ولی سعی تان را بکنید. خواهید دید که قوی تر و قوی تر می‌شوید.
 

هواپیما تاخیر داره؟ برنامه کاری تان را به هم زده؟
به جای فحش دادن به زمین و زمان و اخم کردن به مهمان دار‌‌‌ها از وقت تان برای یاد گرفتن چیز‌‌‌های تازه یا شناختن بقیه مسافر‌‌‌ها استفاده کنید. گاهی این کار‌‌‌ها که به نظر مسخره می‌آیند (مثلآ شناختن سایر مسافر‌‌‌ها هنگام تاخیر هواپیما) زندگی تان را طوری متحول می‌کنند که خودتان باورتان نمی‌شود. فرصت‌‌‌های خوب همیشه آن لحظه که انتظار دارید سر راهتان نمی‌آیند گاهی باید خودتان ماجرا جو باشید و آنها را پیدا کنید.

عصبانی بودن و از روی عصبانیت رفتار کردن همه چیز را بدتر می‌کند. مثالش را به خوبی می‌دانید!
حالا اصل ۹۰ به ۱۰ را به خوبی شناخته اید ، کاری که باید بکنید این است که با بستن این صفحه آن را از یاد نبرید و آن را در موقعیت‌‌‌های واقعی در زندگی تان به کار بگیرید. فقط یک بار امتحان کنید ، مثلآ در یک جر و بحث سعی کنید مثل مثال بالا همه چیز را به طرز مثبت تغییر دهید و اگر همه چیز خوب پیش رفت عین این پست فکر کنید که اگر این کار را نمی‌کردید چه اتفاق‌‌‌هایی می‌توانست بیفتد.

مداد سیاهی که من دارم می‌تواند اثر‌‌‌های چند صد هزار دلاری خلق کند اما من نمی‌توانم! بستگی داره کی چطوری ازش استفاده کنه.

اصل ۹۰ به ۱۰ و امثال آن می‌تواند بدترین زندگی‌‌‌ها را به بهترین زندگی‌‌‌ها تبدیل کند. باز هم بستگی داره کی چطوری ازش استفاده کنه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۱:۰۳
محمدرضا امین