زندگی سخت نیست
بعضی ها زندگی رو برای خودشون سخت می کنند
شاید یک لحظه فرصت لازم باشه تا فکر کنن که چرا اینجوری زندگی می کنن
زندگی سخت نیست
بعضی ها زندگی رو برای خودشون سخت می کنند
شاید یک لحظه فرصت لازم باشه تا فکر کنن که چرا اینجوری زندگی می کنن
چگونه زندگی من گذشت، بدون دیدن و یاد گرفتن...
نقل قولی از پابلو نرودا
چگونه زندگی من گذشت، بدون دیدن و یاد گرفتن
این دستها را چرا به من دادند؟ چه فایدهای داشتهاند؟
چرا گرد نیاوردم نیهای جوان را از نیزار
آن هنگام که سبز بودند.
آن دستههای نرم را نچیدم
تا بخشکند
تا آنها را به هم ببافم
در بافههایی زرین
و به آن دامنه زرد بکوبم
تا جارویی بسازم برای روفتن کوره راه
راهی که چنین ادامه دارد...
چگونه زندگی من گذشت
بدون دیدن، یاد گرفتن
بدون گردآوردن و به هم آمیختن نخستین چیزها؟
برای حاشا کردن، بسی دیر است
من وقت داشتم
اما دست نداشتم.
پس چگونه بزرگی را نشانه میگیرم
اگر هرگز نتوانستهام جارویی بسازم
حتی یک جارو، حتی یکی...
5 قانون طلایی
فراموش نکن: انسان تنها موجودی است که قدرت خندیدن به او عطا شده است!
فراموش نکن: مردم هر روز خدا را می بینند ،فقط او را تشخیص نمی دهند!
فراموش نکن: انسان مانند رودخانه است،هر چه عمیق تر باشد ارام تر است!
فراموش نکن: شعله های بزرگ ناشی از جرقه های کوچک است!.
نباید به ظاهر طرف اهمیت بدی عزیزم !
خانمی با لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار نخ نما شده خانه دوز در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند. منشی فورا متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در هاروارد ندارند و احتمالا شایسته حضور در کمبریج هم نیستند. مرد به آرامی گفت : « مایل هستیم رییس راببینیم .» منشی با بی حوصلگی گفت :« ایشان تمام روز گرفتارند.» خانم جواب داد : « ما منتظر خواهیم شد. »
منشی ساعت ها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند.
اما این طور نشد. منشی به تنگ آمد و سرانجام تصمیم گرفت مزاحم رییس شود ، هرچند که این کار نامطبوعی بود که همواره از آن اکراه داشت. وی به رییس گفت :« شاید اگرچند دقیقه ای آنان را ببینید، بروند.»
رییس با اوقات تلخی آهی کشید و سرتکان داد. معلوم بود شخصی با اهمیت او ، وقت بودن با آنها را نداشت. به علاوه از اینکه لباسی کتان و راه راه وکت وشلواری خانه دوز دفترش را به هم بریزد،خوشش نمی آمد. رییس با قیافه ای عبوس و با وقار سلانه سلانه به سوی آن دو رفت.
خانم به او گفت : « ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد درس خواند. وی اینجا راضی بود. اماحدود یک سال پیش در حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم ؛ بنایی به یادبود او در دانشگاه بنا کنیم. » رییس تحت تاثیر قرار نگرفته بود ... ا و یکه خورده بود. با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد ، بنایی برپا کنیم. اگر این کار را بکنیم ، اینجا مثل قبرستان می شود .»
خانم به سرعت توضیح داد :« آه ، نه. نمی خواهیم مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به هاروارد بدهیم .» رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار خانه دوز آن دو را برانداز کرد و گفت : « یک ساختمان ! می دانید هزینه ی یک ساختمان چقدر است ؟ ارزش ساختمان های موجود در هاروارد هفت ونیم میلیون دلار است.»
خانم یک لحظه سکوت کرد. رییس خشنود بود. شاید حالا می توانست ازشرشان خلاص شود.
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت : « آیا هزینه راه اندازی دانشگاه همین قدر است ؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه نیندازیم ؟» شوهرش سر تکان داد. قیافه رییس دستخوش سر درگمی و حیرت بود. آقا و خانم" لیلاند استنفورد" بلند شدند و راهی پالوآلتو در ایالت کالیفرنیا شدند ، یعنی جایی که دانشگاهی ساختند که نام آنها را برخود دارد:
دانشگاه استنفورد ، یادبود پسری که هاروارد به او اهمیت نداد.
بعضی وقتها چیزهای کوچک اعصاب ما را بیخودی و زیادی خورد میکنند. بعضیها هم کلا این اخلاق را دارند که هر مشکلی را فاجعه ببینند و فقط دنبال بهانه میگردند برای ناراحت بودن. چیزهایی که واقعا چند ساعت هم اهمیت ندارند، چه برسد به 10 سال! وقتی واقعا تاثیر بدی در زندگی دراز مدت شما نخواهند داشت، چرا باید بیخود روز خود و اطرافیانتان را تلخ کنید؟
موارد زیر شاید امروز اهمیت داشته باشند؛ ولی 10 سال دیگر آنها را حتی به یاد هم نخواهید آورید:
غلط املایی در پستی که نوشتید! کسی که امروز تو خیابان موقع رانندگی به شما فحش داد! خروجیای که توی اتوبان رد کردید! کتابهایی که سه روز دیر به کتابخانه پس دادید! رفتن برق وقتی داشتید برنامه مورد علاقه تان را تماشا میکردید! کامنتی که زیر پست درد دلهای شما داشتن «وب خوب» را به شما یادآوری میکند و درخواست تبادل لینک میکند! هزار تومان اضافه ای که اشتباهی به راننده تاکسی دادید! بچهای که به شما زبان درازی کرد!
حالا مواردی را بخوانید که 10 سال دیگر از اینکه امروز یا این روزها آنها را انجام دادهاید خیلی خوشحال خواهید شد: نوشتن ایدهها و هدفهایتان! کار کردن در ساعاتی از روز که بیشترین انرژی و کارایی را دارید! گفتن «دوستت دارم»! نیم ساعت پیاده روی، طلوع آفتاب، هوای صبح، ورزش! زود بیدار شدن برای کار کردن روی چیزی که واقعا برایتان مهم است! وقت گذاشتن برای یاد گرفتن یک حرفه تازه یا به روز کردن اطلاعات فعلیتان! وقت گذاشتن برای خودتان، برای فکر کردن، برای آرامش! ترک یک عادت بد...
با خودتان رو راست باشید! یک لحظه فکر کنید. 10 سال دیگر، سال 1398 به کدام یکی فکر میکنید؟ خروجی اتوبان؟ یا کم کاریهای بزرگی که در راه رسیدن به اهدافتان کردید؟
به جای اینکه خودتان را بیخود نگران چیزهای کوچکی کنید که یکی دو روز بعد فراموش میکنید، روی اهدافی تمرکز کنید که در دراز مدت باعث موفقیت و رضایت شما از زندگی میشوند.
ارگان رسمی حزب اعتماد ملی گزارش داد:
مهدی کروبی در اعتراض به روند شمارش آرا، بیانیهای را صادر کرد. وی در این بیانیه اعلام کرده است که در مقابل این مهندسی و تنظیم ناشیانه رأی ملت سکوت نخواهد کرد. مهدی کروبی در بیانیههای دیگر گزارشهای اقدامات خود را برای صیانت از آرای مردم منتشر میکند. متن کامل نخستین بیانیه کروبی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
ملت شریف ایران
22 خرداد ماه که از حیث مشارکت کم سابقه شما مردم عزیز میتوانست جشنواره بزرگ جمهوریت در نظام امام خمینی (ره) باشد به سوگواری تبدیل شد و در سوگواری جز مرثیه چه میتوان خواند؛ مرثیهای برای اعتبار و آبروی رأی فردی که به عشق و ایمان برای تغییر اوضاع کشور به صحنه آمدند و چنین تخلف در امانت دیدند. نتایج اعلام شده برای انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری چنان مضحک و شگفت است که در بیان و بیانیه نمیآید و باید فکر دیگری کرد. این شیوه رأی گیری و شمارش آرا یادآور شمارش آرا مرحوم مدرس است که حتی از شمارش رأیی که آن مرحوم به خویش داده بود دریغ کردند و تکرار دروغ پردازیهای تلویزیونی یادآور آمارهای منتشر شده در مناظرههاست. شگفتا که مشارکت ملت به ابزار تحکیم دولت تبدیل شد و از دمکراسی به سوءاستفاده از مشارکت ملت بسنده شد. بدیهی است که نتایج و نهاد برآمده از چنین شمارش آرایی فاقد مشروعیت است و مورد قبول اینجانب نیست. من به پیشگاه ملت شکایت میبرم و دستان همه رأی دهندگان به خصوص دانشجویان، روشنفکران، زنان محرومان و افراد مورد تبعیض اعم از دگر اندیشان، اقلیتهای قومی و مذهبی، دراویش، اهل حق را میبوسم و حتما در مقابل این مهندسی و تنظیم ناشیانه رأی ملت سکوت نخواهم کرد و به عنوان فردی مستقل در چهارچوب فکری و سیاسی خاص خود و بر اساس مواضع و بیانیههایی که منتشر کردهام در صحنه خواهم ماند و گزارش اقدامات خود را در بیانیههای بعدی به اطلاع ملت بزرگ ایران خواهم رساند. این تازه اول داستان است
|
|
||
|
|
جسم و روح
· نفس همیشه شما را دچار مشکل می کند.جایی راپیدا کنید که آن را برای همیشه دفن کنید.
· همه ما برنده هستیم.هیچ بازنده ای وجود ندارد.انتخاب با شماست.سعی نکنید دیگران را را به باخت بکشید.
· از تجزیه و تحلیل بیش از حد دست بردارید؛فقط عمل کنید.
· قدم زدن درمانی بسیار عالی است.جسم را ورزش می دهدو فکر را روشن می سازد.
· هر روز یک نفر را تحسین کنید.
· عشق به چه مربوط است؟ به همه چیز!
· اگر اعتماد نکنید، نمی توانید عاشق شوید.
· عشق شخصی دیگر باید متمم ما باشد نه مکمل ما.
· اهمیت و زیبایی لمس کردن را درک کنید.
· عشق واقعی بی قید و شرط است.
· ترس نمی گذارد عشق را به طور کامل تجربه کنید.
· جایی در درون همه ماست که به ما اجازه می دهد به عشق رجوع کنیم.
· عشق واقعی با هیچ رشته ای به هم متصل نمی شود هیچ توقعی هم وجود ندارد.
· بدون توقع زندگی کنید،این طوری هیچ وقت نا امید نخواهید شد.
· خوشبختی از درون خودتان می آید، نه از کس دیگر.