زنده اندیشان

۴۰ مطلب در آبان ۱۳۸۸ ثبت شده است

"عکس هاى باورنکردنى و زیبا از کشور ایران"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۸۸ ، ۱۱:۱۵
محمدرضا امین



روزی پسر بچه ای نزد شیوانا عارف بزرگ آمد و گفت :
" مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید ."
شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را در آغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
شیوانا تبسمی کرد و گفت :
" اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد !"
زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۴۲
محمدرضا امین



روزی روزگاری نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید؛ «شما برای چی می نویسید استاد؟»

برنارد شاو جواب داد؛ «برای یک لقمه نان.»

پسره بهش برخورد. پس توپید که؛ «متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم.»

برنارد شاو گفت؛ «عیبی ندارد پسرم. هر کدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۴۱
محمدرضا امین

بارون بارونه شهرا مختل می شه ...

اولین باران پاییزی آمد و تمام شهر را مختل کرد!

گل نسا جونم اینجوری کارها بهتر نمی شه!

اونهایی که توی ماشین ها گیر کرده ن و ساعت ها به مسیرهای بی تحرک اتومبیل ها خیره مانده اند می دانند که در این شرایط چطور اشک آدم بزرگ ها هم در می آد. اونهایی هم که هیچ ماشینی سوارشون نمی کنه و زیر بارون در انتظار بی امان و بی انتها تبدیل به موش آب کشیده شده ن می بینن که اشک شون با اشک آسمون دمساز می شه! اما چه سود!

پ.ن. فقط امیدواریم در هنگامی که در این شرایط پر مصیبت گرفتار آمده اند هموطنانم، "کار واجب" نداشته باشند که در آن صورت اشک هم دیگر کارساز نیست!

سیل دیگه فقط جاری نشه لطفاً

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۱۸
محمدرضا امین


شیر پژو با گودزیلا میجنگد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۰۹
محمدرضا امین
پدر خطاب به پسر:
امروز روز زیباییه ، از تو میخوام بری بیرون بازی کنی


Tumblr_ksj3iaqcbk1qaoikco1_500_large
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۰۲
محمدرضا امین

تبلیغات جالب و مبتکرانه!

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۸ ، ۲۰:۴۸
محمدرضا امین
: Photo by Photographer Martin Amm - photo.net


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۸ ، ۱۱:۵۶
محمدرضا امین




دیدگاه زیبای گاندی: 7 مورد خطرناک!

1-ثروت، بدون زحمت 2-لذت، بدون وجدان 3-دانش، بدون شخصیت ...
 

از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند:

1-ثروت، بدون زحمت
2-لذت، بدون وجدان
3-دانش، بدون شخصیت
4-تجارت، بدون اخلاق
5-علم، بدون انسانیت
6-عبادت، بدون ایثار
7-سیاست، بدون شرافت

این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه‌اش داد.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۸۸ ، ۱۱:۴۴
محمدرضا امین

10 تاکسی جالب و غیر عادی
۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آبان ۸۸ ، ۲۰:۴۴
محمدرضا امین