زنده اندیشان

۴۰ مطلب در آبان ۱۳۸۸ ثبت شده است

 دوستان گرامی
قصد دارم نام بهتری برای وبلاگم انتخاب کنم ، خوشحال میشوم پیشنهادات خوب شما را داشته باشمپس چنانچه نام خوبی به ذهن شما میرسد آنرا در قسمت نظرات اعلام کنید

با تشکر
محمدرضا امین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۸۸ ، ۱۸:۲۰
محمدرضا امین



تبلیغات جالب و مبتکرانه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۸۸ ، ۱۶:۵۱
محمدرضا امین


همه گداها هم محتاج نیستند
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۸۸ ، ۱۶:۴۷
محمدرضا امین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۸۸ ، ۱۱:۴۸
محمدرضا امین
ماریا به تازگی با نامزدش دیوید بهم زده بود. خودش از طبقه متوسط اما دیوید از طبقه پولدار بود. پدر دیوید یک سرمایه دار بزرگ بود و پسر نزد پدر کار می کرد.
ماریا همیشه فکر می کرد این فاصله طبقاتی برای او مشکل ساز است و دید خوبی نسبت به دیوید و خانواده اش نداشت. از افراد متکبر هم بیزار بود.
یکروز یکی از دوستان قدیمی ماریا  بنام باربارا  که اخیرا در یک مرکز نگهداری کودکان بی سرپرست استخدام شده بود از او دعوت کرد که پیش او برود و از نزدیک این محل را ببیند  چون ماریا دختری مهربان بود و به این نوع اماکن علاقه داشت. اما دو روز قبل از آن با دیوید بحث داشته و او را فردی از خود راضی و بی احساس خوانده بود.   بهمین دلیل با کمی ناراحتی به آنجا رفت.
دو دوست در باغ پر از سبزه و درخت مرکز مشغول قدم زدن بودند. ماریا از دیدن کودکان یتیم که اکنون سرپناهی داشتند به وجد آمده بود. اما ناگهان در میان سایر بازدید کنندگان با جوانی خوش لباس مواجه شد. او کسی جز دیوید نبود.
ماریا با چهره ای در هم کشیده و بحالت تمسخر پرسید: تو اینجا چیکار می کنی؟ این جور جاها که مناسب تو نیست. از محل های تفریحی پولدارها خسته شدی که اومدی اینجا؟ فکر نمی کردم اهل اینجور جاها هم باشی!
دیوید هیچ پاسخی نداد. از همیشه آرامتر بود و فقط به درختان خیره شده بود.
باربارا با نگرانی نزد ماریا آمد و گفت: چی داری میگی؟ مگه تو آقای اریکسون را می شناسی؟ باربارا نمی دانست دیوید و ماریا قبلا نامزد بودند  
ماریا با تعجب پرسید: آقای اریکسون؟؟؟...(چون فامیل نامزد سابقش چیز دیگری بود)باربارا گفت: آقای اریکسون صاحب و موسس این مرکز هستند!
ماریا خشکش زد....خواست دوباره دیوید را ببیند. اما دیوید آرام از آنجا دور شده بود و داشت سوار اتومبیلش می شد.
ماریا با خود فکر می کرد پس چرا دیوید در اینباره چیزی نگفته بود؟...یاد حرف مادرش افتاد که می گفت: کار خیر اگر پنهان باشد ارزشمند تر است.
حالا ماریا به اصلاح بعضی از باورهایش فکر می کرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ آبان ۸۸ ، ۱۱:۲۳
محمدرضا امین
1 - فیلم ببینید
2- اتاقتون رو تمیز کنید
3- مجموعه1 هزار عکسی رو که دارید اسم هاشون رو عوض کنید و مرتب کنید
4- هارد کامپیوتر رو دیفرگ کنید
5- مین روب بازی کنید
6- دفتر تلفن تون رو مرتب کنید
7-هشت لیوان آب بخورید
9- یاد بگیرید چطوری میشه رقصید
10 - یک کتاب بخونید
11- یک زنگی به دوستای قدیمی بزنید
12- مانیتورتون رو تمیز کنید
13- از 1تا1 میلیون بشمارید

14- برنامه هایی بی ربطی رو که روی کامپیوترتون نصب کردید و لازم ندارید آن اینستال کنید
15- برید بیرون و تصادفی از آدم ها عکس بگیرید
16- دیکشنری باز کنید و صدتا لغت جدید یاد بگیرید
17- سعی کنید اسم یک فولدر رو روی کامپیوتر به con تغییر بدید
18- به سعی تون ادامه بدید
19- رجیستری ویندوز رو باز کنید و سعی کنید تمام کلید هایی که با حرف a شروع می شند رو حذف کنید
20- دوش بگیرید
21- یک چیزی بخورید
22- با گیم های روی موبایل خودتون رو سرگرم کنید اگر اسنیک باشه چه بهتر
23- یک چیزی رو تیکه تیکه کنید
24- خوب اون رو دوباره به هم بچسبونید
25- یک زنگی به آی اس پی تون بزنید
26- تو آینه نگاه کنید و سعی کنید باحال به نظر بیاید
27- آیکان های دسکتاپ تون رو به اشکال مختلف مرتب کنید
28- تمام ساعت هایی که در اطرافتون هست رو با هم تنظیم کنید
29- توی مرورگرتون یک صفحه خالی باز کنید و مدام اف بزنید فایلهای ویدئو و ایمیج رو با نوت پد باز کنید
30- یک نوت پد باز کنید و سعی کنید سی کاری که میشه وقتی اینترنت قطعه انجام داد رو توش لیست کنید بنویسید

این سی مورد رو که انجام دادید بعدش حتما یک چکی بکنید ببینید مودم ای دی اس ال تون به برق وصل هست یا نه شاید اصلا مشکل قطعی اینترنت خودتون باشید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ آبان ۸۸ ، ۱۷:۵۰
محمدرضا امین

روزی تصمیم گرفتم که دیگر همه چیز را رها کنم. شغلم ‏را، دوستانم را، زندگی ام را!

به جنگلی رفتم تا برای آخرین بار با خدا ‏صحبت کنم. به خدا گفتم: آیا می‏ توانی دلیلی برای ادامه زندگی برایم بیاوری؟

و جواب ‏او مرا شگفت زده کرد.

او گفت : آیا درخت سرخس و بامبو را می بینی؟

پاسخ دادم : بلی.

فرمود: ‏هنگامی که درخت بامبو و سرخس راآفریدم، به خوبی ازآنها مراقبت نمودم. به آنها نور ‏و غذای کافی دادم. دیر زمانی نپایید که سرخس سر از خاک برآورد و تمام زمین را فرا ‏گرفت اما از بامبو خبری نبود. من از او قطع امید نکردم. در دومین سال سرخسها بیشتر ‏رشد کردند و زیبایی خیره کننده ای به زمین بخشیدند اما همچنان از بامبوها خبری نبود. ‏من بامبوها را رها نکردم. در سالهای سوم و چهارم نیز بامبوها رشد نکردند. اما من ‏باز از آنها قطع امید نکردم. در سال پنجم جوانه کوچکی از بامبو نمایان شد. در ‏مقایسه با سرخس کوچک و کوتاه بود اما با گذشت 6 ماه ارتفاع آن به بیش از 100 فوت ‏رسید. 5 سال طول کشیده بود تا ریشه ‏های بامبو به اندازه کافی قوی شوند.. ریشه هایی ‏که بامبو را قوی می‏ ساختند و آنچه را برای زندگی به آن نیاز داشت را فراهم می ‏کرد.

‏خداوند در ادامه فرمود: آیا می‏ دانی در تمامی این سالها که تو درگیر مبارزه با ‏سختیها و مشکلات بودی در حقیقت ریشه هایت را مستحکم می ‏ساختی. من در تمامی این مدت ‏تو را رها نکردم همانگونه که بامبوها را رها نکردم.
‏هرگز خودت را با دیگران ‏مقایسه نکن. بامبو و سرخس دو گیاه متفاوتند اما هر دو به زیبایی جنگل کمک می کنند. ‏زمان تو نیز فرا خواهد رسید تو نیز رشد می ‏ کنی و قد می کشی!
‏از او پرسیدم : من ‏چقدر قد می‏ کشم.
‏در پاسخ از من پرسید: بامبو چقدر رشد می کند؟
جواب دادم: هر ‏چقدر که بتواند.

 

‏گفت: تو نیز باید رشد کنی و قد بکشی، هر اندازه که ‏بتوانی... 

 


جمله روز : اگر یک روز هیچ مشکلی سر راهم نبود ، میفهمم که راه را اشتباه رفته ام

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آبان ۸۸ ، ۱۸:۰۸
محمدرضا امین

شباهت آدمها با عروسکها
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۵ آبان ۸۸ ، ۱۱:۱۴
محمدرضا امین

سبیل:

بعضی از مردان مانند هرکول پوآرو با سیبیل خوش تیپ میشوند. هیچ زنی وجود ندارد که با سبیل زیبا بنظر برسد.


اسامی مستعار:

اگر سارا، نازنین، عسل و رویا با هم بیرون بروند، همدیگر را سارا، نازنین، عسل و رویا صدا خواهند زند. اگر بابک، سامان، آرش و مهرداد با هم بیرون بروند، همدیگر را گودزیلا، بادام زمینی، تانکر و لاک پشت صدا خواهند زد.


پرداخت صورتحساب میز:

وقتی صورتحساب را می آورند، با اینکه کلا 15هزار تومان شده، بابک، سامان، آرش و مهرداد هر کدام 10 هزار تومان روی میز میگذارند. وقتی دختران صورتحساب را دریافت میکنند، ماشین حسابهای جیبی خود را بیرون می آورند.


پول:

یک مرد 2000 هزار تومان برای یک جنس 1000 تومانی مورد نیازش می پردازد. یک زن 1000 تومان برای یک جنس 2000 تومانی که نیازی به آن ندارد می پردازد.


بگو مگوها:

حرف آخر را در جر و بحث ها زنان میزنند. هر چیزی که یک مرد بعد از آن بگوید، شروع یک بگو مگوی دیگر خواهد بود.


آینده:

یـک زن تــا زمانیکه ازدواج نکرده نگران آینده است. یک مرد تا زمانیـکـه ازدواج نـــکرده هــــرگز نگران آینده نخواهد بود.


موفقیت:

یــک مرد موفق کسی است که بیشتر از آنچه هـمــسرش خرج میکند درآمد داشته باشد. یک زن موفق کسی است که بتواند چنین مردی را پیدا کند.


ازدواج:

یک زن به امید اینکه شوهرش تغییر کند با او ازدواج میکند،ولی تغییر نمیکند. یک مــرد به این امید با همسرش ازدواجمیکند که تغییر نکند، ولی تغییر میکند.


روابط:

اول از همه، یک مرد یک رابطه را یک رابطه بحساب نمی آورد. وقتی رابطه ای تمام میشود، زن شروع به گریه نموده و سفره دلش را برای دوستان دخترش میگشاید و نیز شعری با عنوان "همه مردها نادانند" می سراید. سپس به ادامه زندگیش میپردازد. مرد هنگام جدایی اندکی مشکلاتش بیشتر است. 6 ماه پس از جدایی ساعت 3 نیمه شب یک پنجشنبه، تلفن میزند و میگوید: "فقط میخواستم بدونی که زندگیمو از بین بردی، هیچوت نمی بخشمت، ازت متنفرم، تو یه دیوانه ای، ولی میخوام بدونی باز هم یه فرصتی برامون باقی مونده." نام این کار تماس تلفنی "ازت متنفرم/عاشقتم" است که 99 درصد مردان حداقل یک بار آنرا انجام میدهند. برخی کلاسهای مشاوره ای مخصوص مردان برای رها شدن از این نیاز تشکیل میشود که معمولا تاثیری در بر ندارند.


بلوغ:

زنان بسیار سریعتر از مردان بالغ میشوند. اغلب دختران 17 ساله میتوانند مانند یک انسان بالغ رفتار کنند. اغلب پسران 17 ساله هنوز در عالم کودکانه بسر برده و رفتارهای ناپخته دارند. به همین دلیل است که اکثر دوستی های دوران دبیرستان به ندرت سرانجام پیدا میکنند.

 

فیلم کمدی:

فرض کنید چند زن و مرد در اتاقی نشته اند و ناگهان سریال نقطه چین شروع می شود. مردها فورا هیجان زده شده و شروع به خنده و همهمه میکنند، و حتی ممکن است ادای بامشاد را نیز درآورند. زنان چشمانشان را برگردانده و با گله و شکایت منتظر تمام شدنش میشوند.


دست خط:

مردها زیاد به دکوراسیون دست خطشان اهمیت نمیدهند. آنها از روش "خرچنگ غورباقه" استفاده میکنند. زنان از قلم های خوشبو و رنگارنگ استفاده کرده و به "ی" ها و "ن" ها قوس زیبایی میدهند. خواندن متنی که توسط یک زن نوشته شده، رنجی شاهانه است. حتی وقتی می خواهد ترکتان کند، در انتهای یادداشت یک شکلک در انتها آن میکشد.


حمام:

یک مرد حداکثر 6 قلم جنس در حمام خود داد - مسواک، خمیر دندان، خمیر اصلاح، خود تراش، یک قالب صابون و یک حوله. در حمام متعلق به یک زن معمولی بطور متوسط 437 قلم جنس وجود دارد. یک مرد قادر نخواهد بود اغلب این اقلام را شناسایی کند.


خواروبار:

یک زن لیستی از جنسهای مورد نیازش را تهیه نموده و برای خریدن آنها به فروشگاه میرود. یک مرد آنقدر صبر میکند تا محتویات یخچال ته بکشد و سیب زمینی ها جوانه بزنند. آنگاه بسراغ خرید میرود. او هر چیزی را که خوب بنظر برسر می خرد.


بیرون رفتن:

وقتی مردی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی برای بیرون رفتن حاضر است. وقتی زنی میگوید که برای بیرون رفتن حاضر است، یعنی 4 ساعت بعد وقتی آرایشش تمام شد، آماده خواهد بود.


گربه:

زنان عاشق گربه هستند. مردان میگویند گربه ها را دوست دارند، اما در نبود زنان با لگد آنها را به بیرون پرتاب میکنند.


آینه:

مردها خودبین و مغرور هستند، آنها خودشان را در آینه چک میکنند. زنان بامزه اند، آنها تصویر خود را در هر سطح صیقلی بازدید میکنند -- آینه، قاشق، پنجره های فروشگاه، برشته کننده ها، سر طاس آقای زلفیان...


تلفن:

مردان تلفن را به عنوان یک وسیله ارتباطی برای ارسال پیامهای کوتاه و ضروری به دیگران در نظر میگیرند. یک زن و دوستش می توانند به مدت دو هفته با هم باشند و بعد از جدا شدن و رسیدن به خانه، تلفن را برداشته و به مدت سه ساعت دیگر با هم شروع به صحبت کنند.


آدرس یابی:

وقتی یک زن در حال رانندگی احساس میکند که راه را گم کرده، کنار یک فروشگاه توقف کرده و از کسی که وارد است آدرس صحیح را میپرسد. مردان این را به نشانه ضعف میدانند. آنها هرگز برای پرسیدن آدرس نمی ایستند و به مدت دو ساعت به دور خودشان میچرخند و چیزهایی شبیه این میگویند: "فکر کنم یه راه بهتر پیدا کردم،" و "میدونم که باید همین نزدیکی باشه، اون مغازه طلا فروشی رو میشناسم."


پذیرش اشتباه:

زنان بعضی اوقات قبول میکنند که اشتباه کردند. آخرین مردی که اشتباهش را پذیرفته 25 قرن پیش از دنیا رفته است.


فرزند:

یک زن همه چیز را در مورد فرزندش می داند: قرارهای دکتر، مسابقات فوتبال، دوستان نزدیک و صمیمی، قرارهای رمانتیک، غذاهای مورد علاقه، اسرار، آرزوها و رویاها. یک مرد بطور سربسته و مبهم فقط میداند برخی افراد کم سن و سال هم در خانه زندگی میکنند.


لباس شیک پوشیدن:

یک زن برای رفتن به خرید، آب دادن به گلهای باغچه، بیرون گذاشتن سطل زباله و گرفتن بسته پستی لباس شیک می پوشد. یک مرد فقط هنگام رفتن به عروسی و یا مراسم ترحیم لباس رسمی برتن میکند.


شستن لباسها:

زنان هر چند روز یک بار لباسهایشان را میشویند. مردها تک تک لباس های موجود در کمد، حتی روپوش و اونیفرم جراحی هشت سال پیش خود را می پوشند و هنگامیکه لباس تمیزی باقی نماند، یک لباس کثیف بر تن نموده و کوه ایجاد شده از لباسهای چرک خود را با آژانس به خشک شویی منتقل میکنند.


عروسی:

هنگام یاد کردن از عروسی ها، زنان در مورد "مراسم جشن" صحبت میکنند، مردان درباره "میهمانی های دوران مجردی."


اسباب بازی:

دختران کوچک عاشق عروسک بازی هستند و وقتی به سن 11 یا 12 سالگی میرسند علاقه شان را از دست میدهند. مردان هیچگاه از فکر اسباب بازی رها نمیشوند. با بالا رفتن سن آنها اسباب بازی هایشان نیز گران قیمت تر و پیچیده تر میشوند. نمونه های از اسباب بازیهای مردان: تلویزیون های مینیاتوری و کوچک، تلفنهای اتومبیل، مخلوط کن و آب میوه گیری، اکولایزرهای گرافیکی، آدم آهنی های کنترلی، گیمهای ویدئویی، هر چیزی که روشن و خاموش شده، سر و صدا کند و حداقل برای کار کردن به شش باتری نیاز داشته باشد.


گل و گیاه:

یک زن از شوهرش میخواهد وقتی مسافرت است به گل ها آب دهد. مرد به گلها آب میدهد. زن پنج روز بعد به خانه ای پر از گلها و گیاهان پژمرده برمیگردد. کسی نمیداند چرا این اتفاق افتاده است.


پ.ن: داشتم ایمیل های بیخودیم رو پاک می کردم به این ایمیل که مال شونصد سال پیش بود رسیدم و درحین خواندن کر کر خندیدم و پست زدم که شما هم از این نعمت (اطلاعات) بی بهره نمونید. اگر خندیدید دعایی به حال بیابان کنید.
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۸۸ ، ۱۷:۴۲
محمدرضا امین




ریزترین آثار هنری جهان + تصاویر !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۸۸ ، ۱۷:۳۳
محمدرضا امین