زنده اندیشان

۴۴ مطلب در شهریور ۱۳۸۸ ثبت شده است

 

 

یکی از نمایندگان فروش شرکت کوکاکولا، مایوس و نا امید از خاورمیانه بازگشت

دوستی از وی پرسید: « چرا در کشورهای عربی موفق نشدی؟ »

وی جواب داد: «هنگامی که من به آنجا رسیدم مطمئن بودم که می توانم موفق شوم و فروش خوبی داشته باشم. اما مشکلی که داشتم این بود که من عربی نمی دانستم. لذا تصمیم گرفتم که پیام خود را از طریق پوستر به آنها انتقال دهم. بنابراین سه پوستر زیر را طراحی کردم:

پوستر اول مردی را نشان می داد که خسته و کوفته در بیان بیهوش افتاده بود.

پوستر دوم مردی که در حال نوشیدن کوکا کولا بود را نشان می داد.

پوستر سوم مردی بسیار سرحال و شاداب را نشان می داد.

پوستر ها را در همه جا چسباندم.»

دوستش از وی پرسید: «آیا این روش به کار آمد؟»

وی جواب داد: «متاسفانه من نمی دانستم عربها از راست به چپ می خوانند و لذا آنها ابتدا تصویر سوم،  سپس دوم و بعد اول را دیدند

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۸۸ ، ۲۱:۰۳
محمدرضا امین

میندیش که دیگران، تو را به آرمانت می‌رسانند


نقد و ارزیابی بی‌کینه، پاداشی است که ارزش آن را باید دانست. جایگاه ارزیابی و نقد شما بر کارکرد دیگران، می‌تواند آغاز نخستین گام شما برای سازندگی باشد.

 همرنگ دیگر کسان شدن، باور هیچ کدام از بزرگان نبوده است. آدم‌های بزرگ به خوشی‌های کوتاه هنگام تن نمی‌دهند.

برای پویایی و پیشرفت، گام نخست از پشت درهای بسته برداشته می‌شود.

اگر به سخنی که گفته‌اید با تمام وجود پایبند هستید، دیگر نیازی نیست برای آن پوزش بخواهید. نرمدلی و نرمش منش آدمی‌است و سنگدلی و سخت‌سری منش اهریمن.

آدمیانی که با دیگران روراست نیستند با خود نیز بدین گونه‌اند. رَد راستی، رَد خویشتن است.

میندیش که دیگران، تو را به آرمانت خواهند رساند. الگوی انسانی شما هر چه بزرگتر باشد، سرنوشت زیباتری در برابر شماست.

اگر دیگران را با زیباترین منش‌ها و صفات بخوانیم چیزی از ارزش ما نمی‌کاهد، بلکه او را دلگرم ساخته‌ایم آنگونه باشد که ما می‌گوییم. آنکه درست سخن نمی‌گوید داناترین هم که باشد همگان بی سوادش می‌پندارند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۸۸ ، ۲۰:۵۷
محمدرضا امین


در بازگشت از کلیسا، جک از دوستش ماکس می پرسد: «فکر می کنی آیا می شود هنگام دعا کردن سیگار کشید؟»
ماکس جواب می دهد: «چرا از کشیش نمی پرسی؟»

جک نزد کشیش می رود و می پرسد: «جناب کشیش، می توانم وقتی در حال دعا کردن هستم، سیگار بکشم.»
کشیش پاسخ می دهد: «نه، پسرم، نمی شود. این بی ادبی به مذهب است.»
جک نتیجه را برای دوستش ماکس بازگو می کند.

ماکس می گوید: «تعجبی نداره. تو سئوال را درست مطرح نکردی. بگذار من بپرسم.»
ماکس نزد کشیش می رود و می پرسد: «آیا وقتی در حال سیگار کشیدنم می توانم دعا کنم ؟»
کشیش مشتاقانه پاسخ می دهد: «مطمئناًً، پسرم. مطمئناً.»

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۸۸ ، ۲۰:۱۶
محمدرضا امین

 

سریعترین های جهانی!

سریعترین ماهی: sailfish سرعت: ۱۱۰ کیلومتر در ساعت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۸۸ ، ۱۳:۱۲
محمدرضا امین

روزی «محمد علی پاشا» - حاکم مصر- از کوچه ای عبور می کرد.

در سر راه خویش، پسر نُه ساله ای را دید. به او گفت:

سواد داری یا نه؟

پسرک جواب داد:«قرآن را خوانده ام و تا سوره انا فتحنا ...راحفظ

کرده ام

پاشا از این پسر خوشش آمد و یک دینار طلا به او بخشید.

پسرک، سکه را بوسید و پس داد؛ سپس گفت: از قبول این معذورم.

پاشا با تعجب پرسید: چرا؟ طفل گفت:

پدرم سخت مرا تنبیه خواهد کرد؛

زیرا می پرسد که این سکه طلا را از کجا آورده ای؟

اگر من بگویم که سلطان پاشا به من لطف کرده،

می گویدکه دروغ می گویی؛

چون لطف و بخشش سلطان از هزار دینار کمتر نیست.

پاشا بسیار خوشحال شد و از هوش و زکاوت او متعجب گردید.

بعد پدرش را خواست و مخارج تحصیل کودک او را تأمین کرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۸۸ ، ۲۱:۴۷
محمدرضا امین

حتماً از بچه‌ها آمین بخواهید اما اگر دعا کردند شما هم آمین بگوئید. اینجا چند تا دعا از زبان بچه‌ها آورده‌ام. آنها را از کتاب سومین جشنواره بین‌المللی "دستهای کوچک دعا" انتخاب کرده‌ام. این جشنواره سه سال است که در تبریز برگزار می‌شود و دعاهای بچه‌های دنیا را جمع ‌آوری می‌کند و برگزیدگان را به تبریز دعوت و به آنها جایزه می‌دهد. دعاهایی که می‌خوانید از بچه‌های ایران است. لطفاً آمین بگوئید:

آرزو دارم سر آمپول‌ها نرم باشد! (تاده نظر‌بیگیان /
۵ ساله)

خدای مهربانم! من در سال جدید از شما می‌خواهم اگر در شهر ما سیل آمد فوراً من را به ماهی تبدیل کنی! (نسیم حبیبی /
۷ ساله)

ای خدای مهربان! پدر من آرایشگاه دارد. من همیشه برای سلامت بودن او دعا می‌کنم. از تو می‌خواهم بازار آرایشگاه او و همه آرایشگاه‌ها را خوب کنی تا بتوانم پول عضویت کانون را از او بگیرم چون وقتی از او پول عضویت کانون را می‌خواهم می‌گوید بازار آرایشگاه خوب نیست! (فرشته جبار نژاد ملکی / 11 ساله)

خدای عزیزم! من تا حالا هیچ دعایی نکردم. میتونی لیستت رو نگاه کنی. خدایا ازت میخوام صدای گریه برادر کوچیکم رو کم کنی! (سوسن خاطری / 9 ساله)

خدایا! یک جوری کن یک روز پدرم من را به مسجد ببرد. (کیانمهر ره‌گوی / 7 ساله)

خدای عزیزم! در سال جدید کمک کن تا مادربزرگم دوباره دندان دربیاورد آخر او دندان مصنوعی دارد! (الناز جهانگیری / 10 ساله)

آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی‌هایی را که من جمع می‌کنم از من می‌گیرند و به بچه‌ آنهایی می‌دهند که به من عیدی می‌دهند! (سحر آذریان /
۹ ساله)

بسم الله الرحمن الرحیم. خدایا! از تو می‌خواهم که برادرم به سربازی برود و آن را تمام کند. آخه او سرباز فراری است. مادرم هی غصه می‌خورد و می‌گوید کی کارت پایان خدمت می‌گیری؟ (حسن ترک / 8 ساله)

ای خدا! کاش همه مادرها مثل قدیم خودشان نان بپزند من مجبور نباشم در صف نان بایستم! (شاهین روحی / 11 ساله)

خدایا! کاری کن وقتی آدم‌ها می‌خوان دروغ بگن یادشون بره! (پویا گلپر / 10 ساله)

خدا جون! تو که اینقدر بزرگ هستی چطوری میای خونه ما؟ دعا می‌کنم در سال جدید به این سؤالم جواب بدی! (پیمان زارعی / 10 ساله)

خدایا! یک برادر تپل به من بده!! (زهره صبورنژاد / 7 ساله)

ای خدا! کاری کن که دزدان کور شوند ممنونم! (صادق بیگ زاده / 11 ساله)

خدایا! در این لحظه زیبا و عزیز از تو می‌خواهم که به پدر و مادر همه بچه‌های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی "اکس جید" را بخیریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه‌یمان مانند بچه‌های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم. (مهسا فرجی / 11 ساله)

دلم می‌خواهد حتی اگر شوهر کنم خمیر دندان ژله‌ای بزنم! (روشنک روزبهانی / 8 ساله)

خدایا! شفای مریض‌ها را بده هم چنین شفای من را نیز بده تا مثل همه بازی کنم و هیچ‌کس نگران من نباشد و برای قبول شدن دعا 600 عدد صلوات گفتم ان شاء الله خدا حوصله داشته باشد و شفای همه ما را بدهد. الهی آمین. (مهدی اصلانی / 11 ساله)

خدایا! دست شما درد نکند ما شما را خیلی دوست داریم! (مینا امیری / 8 ساله)

خدایا! تمام بچه‌های کلاسمان زن داداش دارند از تو می‌خواهم مرا زن دادش دار کنی! (زهرا فراهانی / 11 ساله)

ای خدای مهربان! من سالهاست آرزو دارم که پدرم یک توپ برایم بخرد اما پدرم بدلیل مشکلات نتوانسته بخرد. مطمئن هستم من امسال به آرزوی خودم می‌رسم. خدایا دعای مرا قبول کن. (رضا رضائی طومار آغاج / 13 ساله)

ای خدای مهربان! من رستم دستان را خیلی دوست دارم از تو خواهش می‌کنم کاری کنی که شبی او را در خواب ببینم! (شایان نوری / 9 ساله)

ای خدایی که خانممون گفته از بابا و مامان هم مهربونتری! کاش دوباره آقای احمدی‌نژاد (!) به شهر ما می‌اومد و دستور میداد کوچه ما را آسفالت کنند تا مامانم مجبور نباشه هر روز کفشامو توی کوچه با آفتابه بشوره تا گلشون پاک بشه! (محدثه واحدیان / 7 ساله)

کاشکی من یه مغازه توپ فروشی داشتم تا دیگه مجبور نمی‌شدم به جای توپ‌هایی که همسایه‌مون پاره می‌کرد، توپ نو بخرم! (زهرا ایمانی / 12 ساله)

خدایا ماهی مرا زنده نگه دار و اگر مرد پیش خودت نگه دار و ایشالله من بتوانم خدا را بوس کنم و معلم‌مان هم مرا بوس کند!! (امیرحسام سلیمی / 6 ساله)

خدیا! دعا می‌کنم که در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند! (فاطمه یارمحمدی / 11 ساله)

ای خدا! من بعضی وقت‌ها یادم می‌رود به یاد تو باشم ولی خدایا کاش تو همیشه به یاد من بیوفتی و یادت نرود! (شقایق شوقی / 9 ساله)

خدای عزیزم! سلام. من پارسال با دوستم در خونه‌ها را می‌زدیم و فرار می‌کردیم. خدایا منو ببخش و اگه مُردم بخاطر این کار منو به جهنم نبر چون من امسال دیگه این کار رو نمی‌کنم! (دلنیا عبدی‌پور / 10 ساله)

آرزو دارم بجای این که من به مدرسه بروم مادر و پدرم به مدرسه بروند. آن وقت آنها هم می‌فهمیدند که مدرسه رفتن چقدر سخت است و این قدر ایراد نمی‌گرفتند! (هدیه مصدری / 12 ساله)

خدایا مهدکودک از خانه ما آنقدر دور باشد که هر چه برویم، نرسیم. بعد برگردیم خانه با مامان و کیف چاشتم. پاهای من یک دعا دارند آنها کفش پاشنه بلند تلق تلوقی (!) می‌خوان دعا می‌کنند بزرگ شوند که قدشان دراز شود! (باران خوارزمیان / 4 ساله)

خدایا! برام یک عروسک بده. خدایا! برای داداشم یک ماشین پلیس بده! (مریم علیزاده / 6 ساله)

خدایا! می‌خورم بزرگ نمیشم! کمکم کن تا خیلی خیلی بزرگ شوم! (محمد حسین اوستادی / 7 ساله)

خدایا! من دعا می‌کنم که گاو باشم (!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم! (سالار یوسفی / 11 ساله)

من دعا می‌کنم که خودمان نه، همه مردم جهان در روز قیامت به بهشت بروند. (المیرا بدلی / 11 ساله)

خدای قشنگ سلام! خدایا چرا حیوانات درس نمی‌خواننداما ما باید هر روز درس بخوانیم؟ در سال جدید دعا می‌کنم آنها درس بخوانند و ما مثل آنها استراحت کنیم! (نیشتمان وازه / 10 ساله)

اگر دل درد گرفتیم نسل دکترها که آمپول می‌زنند منقرض شود تا هیچ دکتری نتواند به من آمپول بزند! (عاطفه صفری / 11 ساله)

خدای مهربان! من یک جفت کفش می‌خواهم بنفش باشد و موقع راه رفتن تق تق کند مرسی خدایا! (رویا میرزاده / 7 ساله)

خدایا! من یک دوستی دارم که پدرش کار نمی‌کند فقط می‌خوابد و همین طور تریاکی است! خدایا کمک کن که از این کار بدش دست بردارد. خدایا ظهور آقا امام زمان را زود عنایت فرما. (لیلا احسانی فر / 11 ساله)


"هزاران نفر برای باریدن باران دعا می‌کنند غافل از آنکه خداوند با کودکی است که چکمه‌هایش سوراخ است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۸۸ ، ۲۱:۳۹
محمدرضا امین

 

مطالبی دیگر راجع به امید کردستانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۸۸ ، ۲۱:۳۵
محمدرضا امین
واقعا رستم یلی بود در سیستان؟

انگلیس کشوری با حداکثر 1600 سال تاریخ . آنها تشکیل کشورشان را به پادشاهی افسانه ای به نام آرتور نسبت میدهندکه با کمک مرلین جادوگر قبایل را متحد کرد. حالا این سوال : میدانید تا به حال درباره آرتور ، مرلین ،شوالیه های میز گرد و شمشیر اکسکالیبور که فقط پادشاه واقعی میتوانست آن را از سنگ بیرون بیاورد،چند فیلم و کارتون ساخته شده؟ جواب یکمی حیرت بر انگیز است : 25فیلم، هشت سریال ، 17 انیمیشن و21 گیم و تازه اینها فقط تعداد آن محصولاتی است که مستقیما به افسانه آرتور ربط دارند ، وگرنه تم بسیاری دیگر از فیلم و سریالها هم اقتباس از همین افسانه است ، مثلا همین «هری پاتر»را در نظر بگیرید کاملا کپی افسانه آرتور است.

چین بر خلاف انگلیس کشوری با حداقل 8 هزار سال تاریخ از این تاریخ طولانی چهار کتاب کلاسیک در ادبیات چین باقی مانده ، یکی اش «تاریخ سه قلو» یا «افسانه سه برادر» خودمان که تاریخ سه تکه شدن چین در قرن سوم میلادی را با افسانه و داستان مخلوط کرده. از این داستان 12فیلم، شش سریال، سه انیمیشن (که دوتایش را ماهم دیده ایم) و28 گیم مختلف ساخته شده.

یکی دیگر از چهار کتاب کلاسیک چینی ها ، کتاب «لب آب» است که داستان جمع شدن گروهی از جنگجویان در لیان شانپو وقیام آنها علیه سلسله سانگ را تعریف میکند. از روی این هم تا به حال 12 فیلم، سه سریال (که یکی اش را ما به اسم«جنگجویان کوهستان » تماشا کرده ایم) ، دو انیمیشن و چهار گیم ساخته شده.

«ای کیو» یکی از چهره های ذن در ژاپن است که در قرن 15 زندگی میکرد و اصلاحاتی را هم در معبد ژاپن انجام داد. تا به حال سه سریال و دو انیمیشن درباره او ساخته شده که یکی شان را ما هم در کودکی دیده ایم.در کارتون ای کیو سان که با 298 قسمت رکورد دار تعداد اپیزود های یک مجموعه کارتونی است ، داستانهایی به ایکیو سان نسبت داده شده که در هیچ یک از منابع اصلی زندگی ایکیوسان وجود ندارد.

آمریکایی ها که برخلاف انگلیسی ها چینی ها وژاپنی ها هیچ تاریخ کهنی ندارند، برای خودشان تاریخ ساختند و گاوچرانهای غرب وحشی را را تبدیل به چهره تاریخی کرده اند و «وسترن» را ساختند.

پادشاه دانگ مینگ - معروف به «جومونگ»- اولین پادشاه تاریخ کره است که از 37 تا 19 قبل از میلاد بر این کشور حکومت کرد و یکجورهایی باعث استقلال کره از چین بود.همین است؛ چیزی که تاریخ درمورد جومونگ به ما میدهد همین است؛ گیریم با یکی دوتا حکایت اضافه. اما حالا داستان جومونگ به سریالی 81 قسمتی تبدیل شده که به طور همزمان در 18 کشور دنیا پخش میشود.

در مورد «سو یانگوم» در دایره المعارف ها نوشته اند که«احتمالا اولین و تنها پزشک زن دربار در تارخ کره است که اسم او در سالنامه در بار آمده» همین نیم خط اطلاعات تبدیل شده به به یک سریال 62 قسمتی که در آن حتی برخی روش های جراحی که مبدع و مبتکر مشخص و معلوم دارند هم به او نسبت داده شده.

رستم، قهرمان ملی ماست که محققان میگویند از روی شخصیت تاریخی «سورنا»-سردار دلیر اشکانی در قرن اول قبل از میلاد- به قصه ها راه پیدا کرده.معروف ترین داستان رستم ، نبرد او با پسرش سهراب است . حالا یک سوال دیگر؛ از معروف ترین داستان معروفترین قهرمان ملی ما چند فیلم ، سریال،گیم و کارتون ساخته شده؟جواب دو باره حیرت بر انگیز است : 4فیلم ، صفر سریال،صفر کارتون و صفر گیم. آن چهار فیلم هم یکی اش را هندی ها ساخته اند، دوتایش را روسها (که حتی اسم رستم وسهراب هم عوض شده ) وفقط یکی را خود ایرانی ها.

سوال آخر: مفهوم هویت ملی چیست، یک ملت چگونه میتواند هویت خود را حفظ کند و چطور میتواند این هویت را نشان بقیه مردم دنیا بدهد؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۸۸ ، ۱۸:۲۳
محمدرضا امین

شاید نمی­دانست که دگر چه باید بکند؛ خلق و خوی شوهرش از این رو به آن رو شده بود قبل از این می­گفت و می­خندید، داخل خانه با بچه­ها خوش و بش می­کرد شوخ­طبع و مهربان بود. اما چه اتفاقی افتاده بود که چند ماهی با کوچکترین مسئله عصبانی می­شد، سر دیگران داد و فریاد می­کرد؟ آن مرد مهربان و بذله­گو الآن به آدمی ترسناک و عصبی مزاج تبدیل شده است. زن هر چه که به ذهنش می­رسید و هر راهی را که می­دانست رفت اما دریغ از اینکه چیزی عوض شود. تا اینکه روزی به ذهنش رسید به نزد راهبی که در کوهستان زندگی می­کند برود تا معجونی بگیرد و به خورد شوهرش دهد، شاید چاره­ای شود ! از اینرو بود که زن راه سخت و دشوار کوهستان را پیش گرفت و بعد از ساعتها عبور از مسیرهای سخت، خود را به کلبه­ی راهب رساند، قصه­ی خودش را به او گفت و در انتظار نشست که ببیند چه معجونی را برایش می­سازد …

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۸۸ ، ۱۳:۱۶
محمدرضا امین

در تاریخ آمده است در سال 1264 هجری قمری، یعنی درست در حدود 166 سال پیش نخستین برنامه‌ی دولت ایران برای واکسیناسیون به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانی ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیر کبیر خبر رسید که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند! به‌ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویس‌ها در شهر شایعه کرده­اند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. شاید او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۸۸ ، ۱۳:۱۲
محمدرضا امین