زنده اندیشان

۱۱۶ مطلب در اسفند ۱۳۸۷ ثبت شده است


چند وقت پیش دوستی در خصوص ورود چند کلمه ی عربی که به زور اعراب بدوی اون زمان که ایران رو تسخیر کرده بودن و جهت تمسخر ایرانیان وارد زبان فارسی شده نوشته بود. یکی واژه ی «پارس کردن» بود که وقتی سگ واق واق می کرده مجبور می کردن که بگن: پارس می کرده (اشاره به پارس به جای فارس). یکی هم واژه ی غذا خوردن که در عربی یکی از معانی واژه ی «غذا» یعنی ادرار شتر.  

 

دوستان اگر شک دارید برید سراغ لغت نامه های فارسی و کلمه غذا را نگاه کنید . اگر هم تو اینترنت یک جستجوی کوچک کنید در مورد این موضوع به اطلاعات بسیار زیادی دست پیدا خواهید کرد. 

 

الان میفهمم که فردوسی چرا این شعر را در وصف اعراب گفته :

 

ز شیر شتر خوردن و سوسمار   عرب را به جایی رسیده است کار

که تاج کیانی کند آرزو               تفو بر تو ای چرخ گردان تفو

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۳:۰۲
محمدرضا امین


چند وقت پیش دوستی در خصوص ورود چند کلمه ی عربی که به زور اعراب بدوی اون زمان که ایران رو تسخیر کرده بودن و جهت تمسخر ایرانیان وارد زبان فارسی شده نوشته بود. یکی واژه ی «پارس کردن» بود که وقتی سگ واق واق می کرده مجبور می کردن که بگن: پارس می کرده (اشاره به پارس به جای فارس). یکی هم واژه ی غذا خوردن که در عربی یکی از معانی واژه ی «غذا» یعنی ادرار شتر.  

 

دوستان اگر شک دارید برید سراغ لغت نامه های فارسی و کلمه غذا را نگاه کنید . اگر هم تو اینترنت یک جستجوی کوچک کنید در مورد این موضوع به اطلاعات بسیار زیادی دست پیدا خواهید کرد. 

 

الان میفهمم که فردوسی چرا این شعر را در وصف اعراب گفته :

 

ز شیر شتر خوردن و سوسمار   عرب را به جایی رسیده است کار

که تاج کیانی کند آرزو               تفو بر تو ای چرخ گردان تفو

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۳:۰۲
محمدرضا امین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۲:۱۷
محمدرضا امین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۲:۱۷
محمدرضا امین


هیچ وقت نباید عقب نشینی کرد همیشه امید وجود داره . 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۱:۴۲
محمدرضا امین


هیچ وقت نباید عقب نشینی کرد همیشه امید وجود داره . 


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۱:۴۲
محمدرضا امین


disaster.jpg
 

 زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را می‌‌پوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین می‌‌رود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی‌ که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی‌ که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...:27:

زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اش را می‌‌نوشید...
coffee
زن در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد آرام زمزمه کرد : "چی‌ شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"
sad
شوهرش نگاهش را از قهوه‌اش بر می‌‌دارد و میگوید : هیچی‌ فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات می‌‌کردیم، یادته؟
sigh

زن که حسابی‌ تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد  گفت: "آره یادمه..."
:girl_sigh:
شوهرش به سختی‌ گفت:
یادته که پدرت ما رو وقتی‌ که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟worried
_آره یادمه (در حالی‌ که بر روی صندلی‌ کنار شوهرش نشست)...
batting eyelashes
_یادته وقتی‌ پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان ؟!
:27:
_آره اونم یادمه...
batting eyelashes
مرد آهی می‌‌کشد و می‌‌گوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم.....
:53:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۱:۳۱
محمدرضا امین


disaster.jpg
 

 زن نصف شب از خواب بیدار می‌‌شود و می‌‌بیند که شوهرش در رختخواب نیست، ربدشامبرش را می‌‌پوشد و به دنبال او به طبقه ی پایین می‌‌رود،و شوهرش در آشپزخانه نشست بود در حالی‌ که یک فنجان قهوه هم روبرویش بود . در حالی‌ که به دیوار زل زده بود در فکری عمیق فرو رفته بود...:27:

زن او را دید که اشک‌هایش را پاک می‌‌کرد و قهوه‌اش را می‌‌نوشید...
coffee
زن در حالی‌ که داخل آشپزخانه می‌‌شد آرام زمزمه کرد : "چی‌ شده عزیزم؟ چرا این موقع شب اینجا نشستی؟"
sad
شوهرش نگاهش را از قهوه‌اش بر می‌‌دارد و میگوید : هیچی‌ فقط اون موقع هارو به یاد میارم، ۲۰ سال پیش که تازه همدیگرو ملاقات می‌‌کردیم، یادته؟
sigh

زن که حسابی‌ تحت تاثیر احساسات شوهرش قرار گرفته بود، چشم‌هایش پر از اشک شد  گفت: "آره یادمه..."
:girl_sigh:
شوهرش به سختی‌ گفت:
یادته که پدرت ما رو وقتی‌ که رو صندلی عقب ماشین بودیم پیدا کرد؟worried
_آره یادمه (در حالی‌ که بر روی صندلی‌ کنار شوهرش نشست)...
batting eyelashes
_یادته وقتی‌ پدرت تفنگ رو به سمت من نشون گرفته بود و گفت که یا با دختر من ازدواج میکنی‌ یا ۲۰ سال می‌‌فرستمت زندان ؟!
:27:
_آره اونم یادمه...
batting eyelashes
مرد آهی می‌‌کشد و می‌‌گوید: اگه رفته بودم زندان الان آزاد شده بودم.....
:53:

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۱:۳۱
محمدرضا امین
نیکُلاس هُلدرمن ِ ، ۲۰ ماهه هنگامی که داشت با دو برادر بزرگتر خودش بازی می‌کرد بر روی دسته کلید ماشین والدین خودش سقوط کرد و یکی از کلیدها پلک این کودک آمریکایی رو پاره کرد و به اعماق مغزش نفوذ کرد؛ همانطور که می‌توانید در تصویر اسکن مغز کودک ببینید.
 

پدر و مادر نیکلاس از روی فریادهای او متوجه موضوع شدند و سریعآ با اورژانس تماس گرفتند، کریس پدر نیکلاس میگه: “نیکلاس افتاد و ما صدای گریه اون رو شنیدیم ، این با همیشه فرق داشت ”.
ایساک برادر نیکلاس میگه: “من وقتی نگاهش کردم می‌تونم قسم بخورم که کلید تو چشماش بود”.
 
 
مادر نیکلاس وقتی دید که کلید در سر نیکلاس فرو رفته سریعآ با ۹۱۱ تماس گرفت.
کریس کافمن یکی از آتش نشان‌های که بعد از تماس مادر نیکلاس در صحنه حاضر شد میگه : " صحنه وحشتناکی بود، چیزی که دیگه نمی‌خوام مثل اونو ببینم".
نیکلاس بعد از اینکه با هلکوپتر به مرکز درمانی منتقل شد ۶ روز در بیمارستان بستری بود.
پزشکان در ابتدا معتقد بودن که چشم راست او باید از بین رفته باشد، پزشکان طی یک عمل جراحی دسته کلید را از مغز نیکلاس بیرون آورند به نحوی که به مغز او هیچ گونه آسیبی وارد نشد.
اما تنها ۱۵ دقیقه بعد پزشکان دریافتند که چشم او نیز هیچ صدمه‌ای ندیده و او اکنون توانایی عالی دیدن دارد.
 

کریس پدر نیکلاس میگه: " ۱۵ دقیقه بعد از اینکه پزشکان گفتند هیچ مشکلی نیست ما مطمئن شدیم این معجزه‌ای از طرف خداست ".
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۱:۲۰
محمدرضا امین
نیکُلاس هُلدرمن ِ ، ۲۰ ماهه هنگامی که داشت با دو برادر بزرگتر خودش بازی می‌کرد بر روی دسته کلید ماشین والدین خودش سقوط کرد و یکی از کلیدها پلک این کودک آمریکایی رو پاره کرد و به اعماق مغزش نفوذ کرد؛ همانطور که می‌توانید در تصویر اسکن مغز کودک ببینید.
 

پدر و مادر نیکلاس از روی فریادهای او متوجه موضوع شدند و سریعآ با اورژانس تماس گرفتند، کریس پدر نیکلاس میگه: “نیکلاس افتاد و ما صدای گریه اون رو شنیدیم ، این با همیشه فرق داشت ”.
ایساک برادر نیکلاس میگه: “من وقتی نگاهش کردم می‌تونم قسم بخورم که کلید تو چشماش بود”.
 
 
مادر نیکلاس وقتی دید که کلید در سر نیکلاس فرو رفته سریعآ با ۹۱۱ تماس گرفت.
کریس کافمن یکی از آتش نشان‌های که بعد از تماس مادر نیکلاس در صحنه حاضر شد میگه : " صحنه وحشتناکی بود، چیزی که دیگه نمی‌خوام مثل اونو ببینم".
نیکلاس بعد از اینکه با هلکوپتر به مرکز درمانی منتقل شد ۶ روز در بیمارستان بستری بود.
پزشکان در ابتدا معتقد بودن که چشم راست او باید از بین رفته باشد، پزشکان طی یک عمل جراحی دسته کلید را از مغز نیکلاس بیرون آورند به نحوی که به مغز او هیچ گونه آسیبی وارد نشد.
اما تنها ۱۵ دقیقه بعد پزشکان دریافتند که چشم او نیز هیچ صدمه‌ای ندیده و او اکنون توانایی عالی دیدن دارد.
 

کریس پدر نیکلاس میگه: " ۱۵ دقیقه بعد از اینکه پزشکان گفتند هیچ مشکلی نیست ما مطمئن شدیم این معجزه‌ای از طرف خداست ".
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ اسفند ۸۷ ، ۱۱:۲۰
محمدرضا امین