زنده اندیشان

هرگاه در ارتش از کلمه ((امید)) استفاده می کردم یکی از فرماندهانم این جمله معروف در ارتش را برایم تکرار می کرد که ، ((ستوان جوینر،امید،کاری نیست که بتوانیم آن را به انجام برسانیم.))

به مرور زمان دریافتم که دو راه در مقابل دارم. یکی آن که امیدوار باشم که اتفاقات خوبی برایم رخ بدهند، ودیگری آن که برنامه ریزی کنم، همه چیز را بسنجم ، و به نتیجه برسم.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۸۸ ، ۱۲:۱۹
محمدرضا امین


مادر به بچه ۲.۵  سالش :(پسرم / دخترم) میدونی دروغ چقدر بده !!!

دروغگو دشمن خداست قول بده هیچوقت دروغ نگی.

باشه قول میدم.

 

چند  سال بعد :

مادر به بچه :چرا اینقدر ساده ای بچه های  مردم و ببین چقدر زرنگن  از اونا یاد بگیر!

نباید راستشو می گفتی !

بچه : آخه دروغ بده ! خود شما  گفتی راستشو بگم !

پ ن : به قول شازده کوچولو آدم بزرگا موجودات عجیبی هستن !

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۸۸ ، ۱۲:۰۹
محمدرضا امین

QuantcastFunny-Wedding-Photo-Pro-Tip:Don'tPutNutsInOutdoorWeddingCake
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۸۸ ، ۱۲:۰۰
محمدرضا امین






کاش می شد یه گاز به اون لپ هاش گرفت !!!!!!!!!:
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آبان ۸۸ ، ۱۱:۴۳
محمدرضا امین
"عکس هاى باورنکردنى و زیبا از کشور ایران"
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آبان ۸۸ ، ۱۱:۱۵
محمدرضا امین



روزی پسر بچه ای نزد شیوانا عارف بزرگ آمد و گفت :
" مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید ."
شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دختر خردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور و خونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را در آغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
شیوانا تبسمی کرد و گفت :
" اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد !"
زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید.اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۴۲
محمدرضا امین



روزی روزگاری نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید؛ «شما برای چی می نویسید استاد؟»

برنارد شاو جواب داد؛ «برای یک لقمه نان.»

پسره بهش برخورد. پس توپید که؛ «متاسفم. برخلاف شما ما برای فرهنگ می نویسیم.»

برنارد شاو گفت؛ «عیبی ندارد پسرم. هر کدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.»
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۴۱
محمدرضا امین

بارون بارونه شهرا مختل می شه ...

اولین باران پاییزی آمد و تمام شهر را مختل کرد!

گل نسا جونم اینجوری کارها بهتر نمی شه!

اونهایی که توی ماشین ها گیر کرده ن و ساعت ها به مسیرهای بی تحرک اتومبیل ها خیره مانده اند می دانند که در این شرایط چطور اشک آدم بزرگ ها هم در می آد. اونهایی هم که هیچ ماشینی سوارشون نمی کنه و زیر بارون در انتظار بی امان و بی انتها تبدیل به موش آب کشیده شده ن می بینن که اشک شون با اشک آسمون دمساز می شه! اما چه سود!

پ.ن. فقط امیدواریم در هنگامی که در این شرایط پر مصیبت گرفتار آمده اند هموطنانم، "کار واجب" نداشته باشند که در آن صورت اشک هم دیگر کارساز نیست!

سیل دیگه فقط جاری نشه لطفاً

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۱۸
محمدرضا امین


شیر پژو با گودزیلا میجنگد
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۰۹
محمدرضا امین
پدر خطاب به پسر:
امروز روز زیباییه ، از تو میخوام بری بیرون بازی کنی


Tumblr_ksj3iaqcbk1qaoikco1_500_large
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آبان ۸۸ ، ۲۰:۰۲
محمدرضا امین