زنده اندیشان

دو راهب

دوشنبه, ۱۸ آبان ۱۳۸۸، ۰۳:۵۹ ب.ظ
 

دو راهب که مراحلی از سیر و سلوک را گذرانده بودند و از دیری به دیر دیگر سفر می کردند، سر راه خود دختری را دیدند که در کنار رودخانه ایستاده بود، او تردید داشت از آن بگذرد.
وقتی راهبان نزدیک رودخانه رسیدند دخترک از آن ها تقاضای کمک کرد
. یکی از راهبان بلادرنگ دخترک را برداشت و از رودخانه گذراند
راهبان به
راه خود ادامه دادند و مسافتی طولانی را پیمودند تا به مقصد رسیدند. در همین هنگام راهب دوم که ساعت ها سکوت کرده بود خطاب به همراه خود گفت: دوست عزیز! ما راهبان نباید به جنس لطیف نزدیک شویم. تماس با جنس لطیف بر خلاف عقاید و مقررات مکتب ماست. در صورتی که تو دخترک را بغل کردی و از رودخانه عبور دادی
راهب اولی با خونسردی و با حالتی بی تفاوت جواب داد: من دخترک را
همان جا رها کردم (دیگر برایم تمام شد) اما تو هنوز به آن چسبیده­ای و رهایش نمی کنی!!

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۸/۱۸
محمدرضا امین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی