یک پست قدیمی
قابل احترام یا ترحم
پای صحبت بعضی از همدردها که می نشینی و یا به نحوی با مشکلات آنها آشنا می شوی دلت می گیرد از تلخی روزگار و هزاران چرایی که جوابی برای آنها پیدا نمی شود و بدترین آنها این است (( چرا من؟)) اما در پایان این جاده چراها هیچ چیز نیست باور کنید هیچ چیز بجز نابودی اعصاب و روان سئوال کننده.
اما پیشنهاد دیگری دارم . یک لحظه فکر کنید بجای تلوتلو خوردن روی این پاهای لرزان آنها را نداشتیم و یا مثل بعضیها بدلایل مختلف فلج کامل بودیم آنوقت چه؟
خدارا شکر من همه دردهایی را که مبتلایان به ام اس می کشند کمابیش چشیده ام تا بعضیها نگویند دلش خوش است و از درد ما خبر ندارد. هنوز که هنوز است وقتی با عصا هستم و بعضی از من میپرسند شما که جوانی چرا با عصا؟ به آنها لبخندی میزنم و میگویم این یار من است حالا تا چند سال دیگر خدا عالم است؟
باید یادمان باشد علی رغم همه مشکلاتی که داریم زنده ایم و نفس می کشیم و یک انسان زنده همیشه باید کاری کند در جامعه خود قابل احترام باشد و نه ترحم و فاصله انداختن بین این دو کلمه و متعلق شدن به یکی ازآنها بسیار ساده و بسیار سخت است بسیار ساده چون اعمال و رفتار ماست که مارا محترم و یا قابل ترحم میکند و سخت از این بابت که نیازمند همت و پشتکار ماست.
خوشحال میشوم نظرات شما بدانم
باید بگم من هم از دست بیماری شکایتی ندارم .بلکه با وجود بیماری خیلی چیزهای خوب به دست آوردم.
دوستان خوب -صبر زیاد .خوش بینی به زندگی و........
مشکلات زندگی هم با تمام سختیها باز هم زیباست.