زنده اندیشان

شکایت از روزگار

يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۸۸، ۰۲:۳۷ ب.ظ
 

 

مفضل بن قیس ، سخت در فشار زندگی واقع شده بود . فقر و تنگدستی ،قرض و مخارج زندگی او را آزار میداد . یک روز در محضر امام صادق ، لب به شکایت گشود و بیچارگیهای خود را مو به مو تشریح کرد : " فلان مبلغ قرض دارم ، نمی دانم چه جور اداء کنم ، فلان مبلغ خرج دارم و راه در آمدی ندارم ، بیچاره شدم ، متحیرم ، گیج شدهام ، به هر در بازی میروم به رویم بسته میشود . . . " در آخر از امام تقاضا کرد دربارهاش دعایی بفرماید و از خداوند متعال بخواهد گره از کار فرو بسته او بگشاید .

امام صادق ، به کنیزکی که آنجا بود فرمود : " برو آن کیسه اشرفی که منصور برای ما فرستاده

بیاور " . کنیزک رفت و فورا کیسه اشرفی را حاضر کرد . آنگاه به مفضل بن قیس فرمود : " در این کیسه چهار صد دینار است و کمکی است برای زندگی تو " .

- "

مقصودم از آنچه در حضور شما گفتم این نبود ، مقصودم فقط خواهش دعا بود " .

- "

بسیار خوب ، دعا هم میکنم . اما این نکته را به تو بگویم ، هرگز سختیها و بیچارگیهای خود را برای مردم تشریح نکن ، اولین اثرش این است که وانمود میشود تو در میدان زندگی زمین خوردهای و از روزگار شکست یافتهای . در نظرها کوچک میشوی . شخصیت و احترامت از میان میرود ".

. بحارالانوار
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۸۸/۰۶/۰۸
محمدرضا امین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی