تصمیم دو مرد چینی برای رفتن به شانگهای یا پکن
تصمیم دو مرد چینی برای رفتن به شانگهای یا پکن
در چین دو روستایی می خواستند برای یافتن شغل به شهر بروند. یکی از آنها میخواست یه شانگهای برود و دیگری به پکن. (شهرهای پکن و چین از شهرهای بزرگ چین هستند)
اماوقتی به راهآهن رسیدند برنامه خود را تغییر دادند. زیرا مردم می گفتند که شانگهاییها خیلی زرنگ هستند و حتی از غریبههایی که از آنان راه میپرسند، (راهنمایی میخواهند) پول می گیرند، اما پکنی ها ساده لوح هستند و اگر کسی را گرسنه ببینند، نه تنها غذا بلکه پوشاک به او میدهند.
فردی که میخواست به شانگهای برود، فکر کرد: پکن جای بهتری است، کسی در آن شهر پول نداشته باشد، بازهم گرسنه نمی ماند. با خود گفت: خوب شد سوار قطار نشدم، وگرنه به گودالی از آتش میافتادم .
فردی که میخواست به پکن برود، پنداشت: شانگهای برای من بهتر است، حتی راهنمایی دیگران نیز سود دارد، خوب شد سوار قطار نشدم، در غیر این صورت فرصت ثروتمند شدن را از دست میدادم. اتفاقاً هر دو نفر در باجه بلیت با یکدیگر برخورد کرده و بلیتها را عوض کردند.
فردی که قصد داشت به پکن برود بلیت شانگهای را گرفت و کسی که میخواست به شانگهای برود بلیت پکن را به دست آورد.
نفر اول وارد پکن شد،متوجه شد که پکن واقعا شهر خوبی است. ظرف یک ماه اول هیچ کاری نکرد، او گرسنه نبود. در بانکها آب برای نوشیدن و در فروشگاههای بزرگ شیرینیهای تبلیغاتی را که مشتریها میتونستند بدون پرداخت پول بخورند، میخورد.
اما نفر دوم که به شانگهای رفته بود، متوجه شد که شانگهای واقعا شهر خوبی است هر کاری در این شهر حتی راهنمایی مردم هم سود آور است. با خود اندیشید اگر فکر خوبی پیدا شود و با زحمت اجرا گردد، پول بیشتری به دست خواهد آمد. او سپس به کار گل و خاک روی آورد.
پس از مدتی آشنایی با این کار 10 کیف حاوی از شن و برگهای درختان را بارگیری کرده و آن را"خاک گلدان" نامیده و به شهروندان شانگهایی که به پرورش گل علاقه داشتند، میفروخت.
او در روز 50 یوان سود میبرد و با ادامه این کار در عرض یک سال در شهر بزرگ شانگهای یک مغازه باز کرد.
سپس با فکرش کشف جدیدی کرد: تابلوی مجلل بعضی از ساختمانهای تجاری کثیف بود، متوجه شد که شرکتها فقط به دنبال شستشوی عمارت هستند و تابلو ها را نمیشویند از این فرصت استفاده کرد، نردبان، سطل آب و پارچه کهنه خرید و یک شرکت کوچک شستشوی تابلو افتتاح کرد.
خلاصه اینکه شرکت او اکنون 150کارگردارد وفعالیت آن از شانگهای به شهرهای "هانگجو " و"نن جینگ " توسعه یافته است.
او بعد از سالها برای بازاریابی با قطار به پکن سفر کرد. در ایستگاه راه آهن، آدم ولگردی دید که از او بطری خالی میخواهد، هنگام دادن بطری، چهره کسی را که پنج سال پیش بلیط قطار را با او عوض کرده بود، به یاد آورد ...