کلویس [یک غذای خوشمزه!]
سه شنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۸۷، ۰۵:۴۷ ب.ظ
شنبه نهم آذر 1387
کلویس [یک غذای خوشمزه!]
یک
غذای خوشمزه !
کلویس دختر 15 سالهیی است که میگوید «من میدانستم که هرگز نمیخواستم برای کسی کار کنم و در نتیجه احتیاج داشتم کسب و کار خود را راه بیندازم . یک شب من به فکر آشپزی افتادم ، فردای آن روز شروع به ترکیب مواد کردم .
چشیدن مزه
آن روز کلویس سه نوع سس مخصوص بال مرغ و مخلوط ادویه تهیه کرد. اینها اساس خدمات آشپزی اش با نام آشپزی کلویش شد. اما قبل از اینکه سرمایه گذاری را شروع کند باید آزمایشهایی را برای طعم آن مواد انجام می داد. او از مادر بزرگش خواست تا آن مواد را بچشد . مادر بزرگش اظهار کرد تا به حال چنین غذای خوشمزه رانخورده بد. اما او تنها به مادربزرگش اکتفا نکرد. چون فکر میگکرد شاید مادر بزرگش آن را برای خوشحالی او گفته است. او تصمیم گرفت بال ها و دندهها را به افراد دیگری نیز عرضه کند .
بررسی بازار
یک روز کشیش از او خواست تا غذای مهمانی کلیسا را تهیه کندو او بال ها را سرخ کردو آن را در سس مخصوصاش زد و سپس دندهها را پرادویه و کباب کرد و سپس سالاد مخلوط سیب زمینی و سبزیجات را درست کرد.
همه به او میگفتند که غذاها بسیار خوشمزه بودندو تا به حال غذاهایی با این مزه نخورده بودند. با کمک فامیل و دوستانش او خاطر جمع شد . برای اجرای یک بررسی او از مشتریان رستورانهای مهمی خواست تا نظرشان را درباره بالها و دندههای تهیه شده در آن رستورانها بیان کنند. مشتریان اظهارمیکردند که این غذاها مزه بدی دارندو مانند این میماند که در سال تهیه شده و اکنون تنها گرم شده و در اختیار آنها قرار داده شده است، بسیاری از این رستورانها دارای شهرت بودند اما خدمات آنها به مشتریها مناسب نبود و آشپزخانههای کثیفی داشتند.
غلبه بر رقابت
طرح او واضع بود. او به مشتریها در همه سنین و مناطق ، بال ، دنده و سالادهای بسیارخوشمزه ارائه میداد که در مقایسه با قیمتهای رقابتی هیچ بود و خدمات آن بسیار مناسب بود. شعار او این بود، ما از همه برتر هستیم چون بهترین را درست میکنیم او عقیده دارد همه غذاها باید خانگی باشد و نه کنسرو شده . او در یک برنامه کارآفرینی شرکت کرد که به او آموزش داد چگونه یک طرح شغلی بنویسد. در پایان این دوره او 250 دلار برای بهترین طرح جایزه گرفت . همچنین او یک هدیه 300 دلاری دریافت کرد و با پسانداز شخصیاش مابقی 750 دلاری که برای راه اندازی کسب و کارش احتیاج داشت را در اختیارش قرار داد. او نمیخواست از بانک وام بگیرد چون نمیخواست نگران بازپرداخت ماهانه آن باشد. او قصد دارد سهام شرکتاش را بفروشد و تصور میکند به اندازهیی موفق میشود تا اینکه بالاخره رستورانهای زنجیرهیی باز کند او تا زمانی که جواز دائمی کسب و کارش را دریافت کند با جواز موقت در آشپزخانه کلیسا کار میکند.
فامیل و دوستانش به او قول دادهاند که در این کسب و کار به او کمک خواهند کرد. مادربزرگش در آشپزخانه به او کمک خواهد کرد و خالهاش که حسابدار است به او در مسائل مالی کمک خواهد کرد. او با خنده میگوید با این افرادی که در اطرافم هستند میتوانم رستورانی در کاخ سفید به راه بیندازم . او عقیده دارد هر چیز ممکن است
کلویس دختر 15 سالهیی است که میگوید «من میدانستم که هرگز نمیخواستم برای کسی کار کنم و در نتیجه احتیاج داشتم کسب و کار خود را راه بیندازم . یک شب من به فکر آشپزی افتادم ، فردای آن روز شروع به ترکیب مواد کردم .
چشیدن مزه
آن روز کلویس سه نوع سس مخصوص بال مرغ و مخلوط ادویه تهیه کرد. اینها اساس خدمات آشپزی اش با نام آشپزی کلویش شد. اما قبل از اینکه سرمایه گذاری را شروع کند باید آزمایشهایی را برای طعم آن مواد انجام می داد. او از مادر بزرگش خواست تا آن مواد را بچشد . مادر بزرگش اظهار کرد تا به حال چنین غذای خوشمزه رانخورده بد. اما او تنها به مادربزرگش اکتفا نکرد. چون فکر میگکرد شاید مادر بزرگش آن را برای خوشحالی او گفته است. او تصمیم گرفت بال ها و دندهها را به افراد دیگری نیز عرضه کند .
بررسی بازار
یک روز کشیش از او خواست تا غذای مهمانی کلیسا را تهیه کندو او بال ها را سرخ کردو آن را در سس مخصوصاش زد و سپس دندهها را پرادویه و کباب کرد و سپس سالاد مخلوط سیب زمینی و سبزیجات را درست کرد.
همه به او میگفتند که غذاها بسیار خوشمزه بودندو تا به حال غذاهایی با این مزه نخورده بودند. با کمک فامیل و دوستانش او خاطر جمع شد . برای اجرای یک بررسی او از مشتریان رستورانهای مهمی خواست تا نظرشان را درباره بالها و دندههای تهیه شده در آن رستورانها بیان کنند. مشتریان اظهارمیکردند که این غذاها مزه بدی دارندو مانند این میماند که در سال تهیه شده و اکنون تنها گرم شده و در اختیار آنها قرار داده شده است، بسیاری از این رستورانها دارای شهرت بودند اما خدمات آنها به مشتریها مناسب نبود و آشپزخانههای کثیفی داشتند.
غلبه بر رقابت
طرح او واضع بود. او به مشتریها در همه سنین و مناطق ، بال ، دنده و سالادهای بسیارخوشمزه ارائه میداد که در مقایسه با قیمتهای رقابتی هیچ بود و خدمات آن بسیار مناسب بود. شعار او این بود، ما از همه برتر هستیم چون بهترین را درست میکنیم او عقیده دارد همه غذاها باید خانگی باشد و نه کنسرو شده . او در یک برنامه کارآفرینی شرکت کرد که به او آموزش داد چگونه یک طرح شغلی بنویسد. در پایان این دوره او 250 دلار برای بهترین طرح جایزه گرفت . همچنین او یک هدیه 300 دلاری دریافت کرد و با پسانداز شخصیاش مابقی 750 دلاری که برای راه اندازی کسب و کارش احتیاج داشت را در اختیارش قرار داد. او نمیخواست از بانک وام بگیرد چون نمیخواست نگران بازپرداخت ماهانه آن باشد. او قصد دارد سهام شرکتاش را بفروشد و تصور میکند به اندازهیی موفق میشود تا اینکه بالاخره رستورانهای زنجیرهیی باز کند او تا زمانی که جواز دائمی کسب و کارش را دریافت کند با جواز موقت در آشپزخانه کلیسا کار میکند.
فامیل و دوستانش به او قول دادهاند که در این کسب و کار به او کمک خواهند کرد. مادربزرگش در آشپزخانه به او کمک خواهد کرد و خالهاش که حسابدار است به او در مسائل مالی کمک خواهد کرد. او با خنده میگوید با این افرادی که در اطرافم هستند میتوانم رستورانی در کاخ سفید به راه بیندازم . او عقیده دارد هر چیز ممکن است
۸۷/۱۱/۲۹