زنده اندیشان

۳۴۲ مطلب با موضوع «بدون عنوان» ثبت شده است

* بنام حکم فرمای شهر عشق *

 

خدایا یاری کن اگه یه روزی یه جایی یه وقتی یه چیزی رو شکستیم اون چیز دل نباشه...

 

گرچه زندگی با درد و غم همراه است

اما مسیر از شادمانی های بسیار نیز خالی نیست.

اگر دنیای خود را فرو ریخته یافتی،

تکه های سالم را برگیر و به راهت ادامه بده،

چون در پایان،آرزوهایت را برآورده خواهی یافت...


 

هر وقت تو زندگی به یک در بزرگ رسیدم که روش یه قفل بزرگ بود،نا امید نمی شم...چون اگه قرار بود باز نشه جاش دیوار میذاشتن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۴:۵۳
محمدرضا امین

* بنام حکم فرمای شهر عشق *

 

خدایا یاری کن اگه یه روزی یه جایی یه وقتی یه چیزی رو شکستیم اون چیز دل نباشه...

 

گرچه زندگی با درد و غم همراه است

اما مسیر از شادمانی های بسیار نیز خالی نیست.

اگر دنیای خود را فرو ریخته یافتی،

تکه های سالم را برگیر و به راهت ادامه بده،

چون در پایان،آرزوهایت را برآورده خواهی یافت...


 

هر وقت تو زندگی به یک در بزرگ رسیدم که روش یه قفل بزرگ بود،نا امید نمی شم...چون اگه قرار بود باز نشه جاش دیوار میذاشتن...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۴:۵۳
محمدرضا امین

50 راه برای بازی با اعصاب

 

1.      روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن

2.      سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند

3.      وقتی میخواین برین دست به آب با صدای بلند به اطلاع همه برسونین

4.      وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین

5.      کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید

6.      همسرتون رو با اسم همسر قبلیتون صدا بزنین

7.      جدول نیمه تموم دوستتون رو حل کنین

8.      روی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت حرکت کنین

9.      وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین

10.  از بستنی فروشی بخواین که اسم پنجاه و چهار نوع بستنی رو براتون بگه

11.  در یک جمع سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین

12.  به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین

13.  وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین

14.  وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین

15.  موقع ناهارتوی یک جمع جزئیات تهوع وگلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین

16.  ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین

17.  بوتیک چی رو وادار کنید شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچ کدوم جالب نیست و سریع خارج بشین

18.  شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین

19.  اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین

20.  وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته

21.  صابون رو همیشه کف وان حموم جا بذارین

22.  روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین

23.  وقتی دوستتون رو بعد ازیه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده

24.  وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود

25.  چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین

26.  بادکنک بچه ها رو بترکونین

27.  مرتب اشتباه لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بهش بخندین

28.  وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه میکنه بهش بگین موی بلند بیشتر بهش می یاد

29.  بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین

30.  کلید آپارتمان طبقه سیزدهم تون رو توی ماشین جا بذارین و وقتی به در آپارتمان رسیدین یادتون بیاد! ﴿این راه هم جنبه هایی از مازوخیسم در بر داره

31.  ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین

32. 
توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنین

33.  هر جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش دوستتون بهتره

34.  حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین

35.  نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنین

36.  دوستتون که پاش توی گچه رو به فوتبال بازی کردن دعوت کنین

37.  عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین

38.  پیچهای کوک گیتار دوستتون رو که ۵ دقیقه دیگه اجرای برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونین

39.  با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین

40.  شیشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین

41.  موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین

42.  توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین

43.  شونصد بار به دستگاه پیغام گیر تلفن دوستتون زنگ بزنین و داستان خاله سوسکه رو تعریف کنین

44.  توی روزهای بارونی با ماشینتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشین

45.  توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین

46.  جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین

47.  یکی از پایه های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین

48.  توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه

49.  چراغ توالتی که مشتری داره و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین

50. بگی 50 راه بازی با اعصاب اونوقت 49 تاشو بنویسی ^_^

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۶:۱۴
محمدرضا امین

50 راه برای بازی با اعصاب

 

1.      روزهای تعطیل مثل بقیه روزها ساعتتون رو کوک کنین تا همه از خواب بپرن

2.      سر چهارراه وقتی چراغ سبز شد دستتون رو روی بوق بذارین تا جلویی ها زود تر راه بیفتند

3.      وقتی میخواین برین دست به آب با صدای بلند به اطلاع همه برسونین

4.      وقتی از کسی آدرسی رو می پرسین بلافاصله بعد از جواب دادنش جلوی چشمش از یه نفر دیگه بپرسین

5.      کرایه تاکسی رو بعد از پیاده شدن و گشتن تمام جیبهاتون به صورت اسکناس هزاری پرداخت کنید

6.      همسرتون رو با اسم همسر قبلیتون صدا بزنین

7.      جدول نیمه تموم دوستتون رو حل کنین

8.      روی اتوبان و جاده روی لاین منتهی الیه سمت چپ با سرعت پنجاه کیلومتر در ساعت حرکت کنین

9.      وقتی عده زیادی مشغول تماشای تلویزیون هستند مرتب کانال رو عوض کنین

10.  از بستنی فروشی بخواین که اسم پنجاه و چهار نوع بستنی رو براتون بگه

11.  در یک جمع سوپ یا چایی رو با هورت کشیدن نوش جان کنین

12.  به کسی که دندون مصنوعی داره بلال تعارف کنین

13.  وقتی از آسانسور پیاده میشین دکمه های تمام طبقات رو بزنین و محل رو ترک کنین

14.  وقتی با بچه ها بازی فکری می کنین سعی کنین از اونها ببرین

15.  موقع ناهارتوی یک جمع جزئیات تهوع وگلاب به روتون استفراغی که چند روز پیش داشتین رو با آب و تاب تعریف کنین

16.  ایده های دیگران رو به اسم خودتون به کار ببرین

17.  بوتیک چی رو وادار کنید شونصد رنگ و نوع مختلف پیراهنهاشو باز کنه و نشونتون بده و بعد بگین هیچ کدوم جالب نیست و سریع خارج بشین

18.  شمع های کیک تولد دیگران رو فوت کنین

19.  اگر سر دوستتون طاسه مرتب از آرایشگرتون تعریف کنین

20.  وقتی کسی لباس تازه می خره بهش بگین خیلی گرون خریده و سرش کلاه رفته

21.  صابون رو همیشه کف وان حموم جا بذارین

22.  روی ماشینتون بوقهای شیپوری نصب کنین

23.  وقتی دوستتون رو بعد ازیه مدت طولانی می بینین بگین چقدر پیر شده

24.  وقتی کسی در جمعی جوک تعریف می کنه بلافاصله بگین خیلی قدیمی بود

25.  چاقی و شکم بزرگ دوستتون رو مرتب بهش یادآوری کنین

26.  بادکنک بچه ها رو بترکونین

27.  مرتب اشتباه لغوی و گرامری دیگران هنگام صحبت رو گوشزد کنین و بهش بخندین

28.  وقتی دوستتون موهای سرش رو کوتاه میکنه بهش بگین موی بلند بیشتر بهش می یاد

29.  بچه جیغ جیغوی خودتون رو به سینما ببرین

30.  کلید آپارتمان طبقه سیزدهم تون رو توی ماشین جا بذارین و وقتی به در آپارتمان رسیدین یادتون بیاد! ﴿این راه هم جنبه هایی از مازوخیسم در بر داره

31.  ایمیل های فورواردی دوستتون رو همیشه برای خودش فوروارد کنین

32. 
توی کنسرتهای موسیقی بزرگ و هنری ، بی موقع دست بزنین

33.  هر جایی که می تونین ، آدامس جویده شده تون رو جا بذارین! ﴿توی دستکش دوستتون بهتره

34.  حبه قند نیمه جویده و خیستون رو دوباره توی قنددون بذارین

35.  نصف شبها با صدای بلند توی خواب حرف بزنین

36.  دوستتون که پاش توی گچه رو به فوتبال بازی کردن دعوت کنین

37.  عکسهای عروسی دوستتون رو با دستهای چرب تماشا کنین

38.  پیچهای کوک گیتار دوستتون رو که ۵ دقیقه دیگه اجرای برنامه داره حداقل ۲۷۰ درجه در جهات مختلف بچرخونین

39.  با یه پیتزا فروشی تماس بگیرین و شماره تلفن پیتزا فروشی روبروییش که اونطرف خیابونه رو بپرسین

40.  شیشه های سس گوجه فرنگی و هات سس فلفل رو عوض کنین

41.  موقع عکس رسمی انداختن برای هر کس جلوتونه شاخ بذارین

42.  توی ظرفهای آجیل برای مهموناتون فقط پسته ها و فندقهای دهان بسته بذارین

43.  شونصد بار به دستگاه پیغام گیر تلفن دوستتون زنگ بزنین و داستان خاله سوسکه رو تعریف کنین

44.  توی روزهای بارونی با ماشینتون با سرعت از وسط آبهای جمع شده رد بشین

45.  توی جای کارت دستگاههای عابر بانک چوب کبریت فرو کنین

46.  جای برچسبهای قرمز و آبی شیرهای آب توالت هتل ها رو عوض کنین

47.  یکی از پایه های صندلی معلم یا استادتون رو لق کنین

48.  توی مهمونی ها مرتب از بچه چهار ساله تون بخواین که هر چی شعر بلده بخونه

49.  چراغ توالتی که مشتری داره و کلید چراغش بیرونه رو خاموش کنین

50. بگی 50 راه بازی با اعصاب اونوقت 49 تاشو بنویسی ^_^

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۶:۱۴
محمدرضا امین
چگونه روشنفکر شویم؟

 

چگونه روشنفکر شویم؟

 

 اگر جوات هستید، اگرآخرین مطلبی که مطالعه کرده اید تصمیم کبری  بوده است، اگر قدرت تحلیل شما در حد پت و مت است ،اگر فرق اگزستانیالیسم و هویج را نمی دانید، نگران نباشید بسته های آموزشی " روشنفکری در 5 دقیقه " به بازارآمد! 

                     

- اولین اصل، یادگرفتن تعدادی لغت پرملاته! هرچی بیشتر بدونید بهتره اما اگر مغزتون زیاد کشش نداره همین پنج تا رو حفظ کنید: سیناپس ، پارادایم، نوستالژیک، پارادوکس و دیالکتیک .معنی اش زیاد مهم نیست فقط کافیه هر چند جمله در میون مقداری از این کلمات- به میزان دلخواه- بکار ببرید البته موظب باشید  مقدار آن را زیاد بالا نبرید که تابلو می شود!  

 

- غر بزنید! غر زدن به وضع مملکت یکی از ارکان مهم و شاید مهمترین رکن روشنفکری باشه. به هر چیزی که فکرتون می رسه غر بزنید مهم نیست به چی فقط غر بزنید مثال:

اگر بارون نمیاد از بارونهای لندن تعریف کنید و بر پدر مملکت بی آب و علفمون  لعنت بفرستید!

اگر بارون میاد از هوای صاف و آفتابی تگزاس تعریف کنید و بگید :" تف به این مملکت گِل وشل"!

 

- مدام از پیشرفت خارج تعریف کنید! طوری که انگار 80 سال توی لوس آنجلس زندگی کرده اید .مثلاً بگید اونجا نون بربری تو بسته بندی های استریل عرضه میشه!

  

  - سعی کنید عینکی شوید. عینک سمبل مطالعه ی زیاده ! اگر حوصله مطالعه ندارید یک روش سریعتر هم وجود داره:روزی 2 دقیقه به جوشکاری با دقت نگاه کنید!

             

- کراوات خیلی مهمه حتی اگه می خواهید تا سبزی فروشی سرکوچه بروید کراوات بزنید. حتی اگر می خواهید با پیژامه بروید باز کراوات را بزنید! برای اینکه در ذهنتان ملکه شود می توانید شبها با کراوات بخوابید!

 

 - از زمان قدیم خیلی تعریف کنید. مخصوصاً بگید اون موقع همه چیز خیلی ارزون بوده مثلاً تویوتا کمری 3 قرون بوده! البته سعی کنید به مغزتون یه مقدار بیشتر فشار بیاورید و مثال بهتری بزنید.

 

- پیتزا دیگه دمده شده، سعی کنید اسم غذا هایی رو حفظ کنید که بقیه حتی نمی تونند تلفظش کنند:

مثال: فوندی بورگینیون، تاوزند آیلند و...البته اگر توی رستوران بودید قبل از به زبان آوردن این کلمات ابتدا دستتون رو داخل جیبتون کنید ویک چرخ بدهید اگر به چیزی برخورد نکرد احساس تشنگی کنید ویک لیوان آب سرد سفارش بدهید!

- داشتن یک وبلاگ ضروریه . البته اگر هنوز فرق بین کیس و مانیتور رو نمی دونید بروید به پاراگراف بعدی!

 

- قالب وبلاگ باید حتماً سیاه باشه. سیاه نمادی است از خفقان ژرفنای درونی و فریادی از فراسوی فراخنای تاریکی های ظلمانی! توی اسم وبلاگ هم باید یکی از این ها باشد: فریاد بی صدا، اسیر حجم خلوت بی کسی، غریب غروب غربت غارغار! برای مطالب توش هم میتونید یک کتاب از احمد شاملو یا دکتر شریعتی  بگذارید بغل دستتون و هر هفته یه صفحه ازش رو تایپ کنید بریزید تو حلق وبلاگ!

تذکر مهم : کتاب های فروغ فرخزاد، صادق هدایت ، سروش و شاملو کتب اربعه ی روشنفکران محسوب می شوند.

 

- در انتخابات به این دو اصل توجه نمایید :

1- اگر کاندیدای مورد نظر شما رای آورد، قدرت پیش بینی خود در مسائل سیاسی را به رخ بکشید.

2- اگر کاندیدای مورد نظر شما رای نیاورد بگویید: ملت شعورشون همینقدره! حقشونه بیسوادها!

 

- ترانه های خارجی گوش بدهید. هرچی غیر مجاز تر باشه بهتره! اگر نانسی گوش میدید نشون میده که تمام مراحل روشنفکری رو با موفقیت پشت سر گذاشته اید! اصلا مهم نیست که نمی فهمید چی می گن.

 

- اگر دختر هستید باید مانتوی شما تنگ باشد! تنگ تر از بقیه ! خیلی تنگ! اونقدر که موقع غذا خوردن مجبور شوید دکمه های جلوی آن را به صورت موج مکزیکی به ترتیب باز و بسته کنید تا لقمه پایین برود!

 

- اگر در مهمانی خواستید دستشویی بروید و آنجا دستشویی فرنگی نداشتند به شدت از صاحبخانه گلایه کنید و خودتان را ناراحت نشان دهید. البته اگر دستشویی فرنگی داشتند هول نکنید! دستشویی فرنگی هم مثل دستشویی های خودمان همان دو مرحله را دارد:  

    1 - شلوارمان را پایین می کشیم             

    2- کارمان را انجام می دهیم .

مواظب باشید مراحل را جابجا انجام ندهید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۵:۵۱
محمدرضا امین
چگونه روشنفکر شویم؟

 

چگونه روشنفکر شویم؟

 

 اگر جوات هستید، اگرآخرین مطلبی که مطالعه کرده اید تصمیم کبری  بوده است، اگر قدرت تحلیل شما در حد پت و مت است ،اگر فرق اگزستانیالیسم و هویج را نمی دانید، نگران نباشید بسته های آموزشی " روشنفکری در 5 دقیقه " به بازارآمد! 

                     

- اولین اصل، یادگرفتن تعدادی لغت پرملاته! هرچی بیشتر بدونید بهتره اما اگر مغزتون زیاد کشش نداره همین پنج تا رو حفظ کنید: سیناپس ، پارادایم، نوستالژیک، پارادوکس و دیالکتیک .معنی اش زیاد مهم نیست فقط کافیه هر چند جمله در میون مقداری از این کلمات- به میزان دلخواه- بکار ببرید البته موظب باشید  مقدار آن را زیاد بالا نبرید که تابلو می شود!  

 

- غر بزنید! غر زدن به وضع مملکت یکی از ارکان مهم و شاید مهمترین رکن روشنفکری باشه. به هر چیزی که فکرتون می رسه غر بزنید مهم نیست به چی فقط غر بزنید مثال:

اگر بارون نمیاد از بارونهای لندن تعریف کنید و بر پدر مملکت بی آب و علفمون  لعنت بفرستید!

اگر بارون میاد از هوای صاف و آفتابی تگزاس تعریف کنید و بگید :" تف به این مملکت گِل وشل"!

 

- مدام از پیشرفت خارج تعریف کنید! طوری که انگار 80 سال توی لوس آنجلس زندگی کرده اید .مثلاً بگید اونجا نون بربری تو بسته بندی های استریل عرضه میشه!

  

  - سعی کنید عینکی شوید. عینک سمبل مطالعه ی زیاده ! اگر حوصله مطالعه ندارید یک روش سریعتر هم وجود داره:روزی 2 دقیقه به جوشکاری با دقت نگاه کنید!

             

- کراوات خیلی مهمه حتی اگه می خواهید تا سبزی فروشی سرکوچه بروید کراوات بزنید. حتی اگر می خواهید با پیژامه بروید باز کراوات را بزنید! برای اینکه در ذهنتان ملکه شود می توانید شبها با کراوات بخوابید!

 

 - از زمان قدیم خیلی تعریف کنید. مخصوصاً بگید اون موقع همه چیز خیلی ارزون بوده مثلاً تویوتا کمری 3 قرون بوده! البته سعی کنید به مغزتون یه مقدار بیشتر فشار بیاورید و مثال بهتری بزنید.

 

- پیتزا دیگه دمده شده، سعی کنید اسم غذا هایی رو حفظ کنید که بقیه حتی نمی تونند تلفظش کنند:

مثال: فوندی بورگینیون، تاوزند آیلند و...البته اگر توی رستوران بودید قبل از به زبان آوردن این کلمات ابتدا دستتون رو داخل جیبتون کنید ویک چرخ بدهید اگر به چیزی برخورد نکرد احساس تشنگی کنید ویک لیوان آب سرد سفارش بدهید!

- داشتن یک وبلاگ ضروریه . البته اگر هنوز فرق بین کیس و مانیتور رو نمی دونید بروید به پاراگراف بعدی!

 

- قالب وبلاگ باید حتماً سیاه باشه. سیاه نمادی است از خفقان ژرفنای درونی و فریادی از فراسوی فراخنای تاریکی های ظلمانی! توی اسم وبلاگ هم باید یکی از این ها باشد: فریاد بی صدا، اسیر حجم خلوت بی کسی، غریب غروب غربت غارغار! برای مطالب توش هم میتونید یک کتاب از احمد شاملو یا دکتر شریعتی  بگذارید بغل دستتون و هر هفته یه صفحه ازش رو تایپ کنید بریزید تو حلق وبلاگ!

تذکر مهم : کتاب های فروغ فرخزاد، صادق هدایت ، سروش و شاملو کتب اربعه ی روشنفکران محسوب می شوند.

 

- در انتخابات به این دو اصل توجه نمایید :

1- اگر کاندیدای مورد نظر شما رای آورد، قدرت پیش بینی خود در مسائل سیاسی را به رخ بکشید.

2- اگر کاندیدای مورد نظر شما رای نیاورد بگویید: ملت شعورشون همینقدره! حقشونه بیسوادها!

 

- ترانه های خارجی گوش بدهید. هرچی غیر مجاز تر باشه بهتره! اگر نانسی گوش میدید نشون میده که تمام مراحل روشنفکری رو با موفقیت پشت سر گذاشته اید! اصلا مهم نیست که نمی فهمید چی می گن.

 

- اگر دختر هستید باید مانتوی شما تنگ باشد! تنگ تر از بقیه ! خیلی تنگ! اونقدر که موقع غذا خوردن مجبور شوید دکمه های جلوی آن را به صورت موج مکزیکی به ترتیب باز و بسته کنید تا لقمه پایین برود!

 

- اگر در مهمانی خواستید دستشویی بروید و آنجا دستشویی فرنگی نداشتند به شدت از صاحبخانه گلایه کنید و خودتان را ناراحت نشان دهید. البته اگر دستشویی فرنگی داشتند هول نکنید! دستشویی فرنگی هم مثل دستشویی های خودمان همان دو مرحله را دارد:  

    1 - شلوارمان را پایین می کشیم             

    2- کارمان را انجام می دهیم .

مواظب باشید مراحل را جابجا انجام ندهید!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۵:۵۱
محمدرضا امین
پدیده ازدباج را چگونه ارزیابی می کنید؟!

پدیده ازدباج را چگونه ارزیابی می کنید؟!

 

مطلب زیر انشایی است که یک کودک هشت ساله در خصوص ازدواج نگاشته است:

 

ازدباج پدیده ای است که به راحتی نمی شود آن را ارزیابی کرد. به دلیل این که کلاً ارزیابی کار سختی است و بستگی به ارزی دارد که می خواهیم بیابیم! مثلاً دولار و یوروع را شاید سخت بتوانیم بیابیم ولی ریال و افغانی را راحت می توانیم بیابیم! ولی چون شمایید ما یک جوری ارزیابی خوب می کنیم.

تا به اکنون ازدباج از زوایای مختلفی بررسی شده است. از زاویه چهل و پنج درجه گرفته است تا صد و هشتاد درجه. یکی دو نفر هم که خیلی شوت بودند و توی تلویزیون دیدمشان، از طریق زاویه سیصد و شصد درجه به این پدیده نگاه کردند!

بیایید نگاه کنیم که ازدباج از کجا شروع و به کجا ختم می شود:

اول از همه یک پسر جبان یک دختر جبان دیگر را می بیند و می پسندد.(البته او نباید اینقدر زیاد به دختران مردم نگاه کند تا بالاخره یکی شان را بپسندد!) بعد ایشان همراه خانواده اش برای خاستگاری می رود. در خاستگاری بعد از مدتی که دو خانواده از نرخ گوشت، آب و هوا، کارت سوخت و شعرهای معمول دیگر قبل از اصل مطلب صحبت کردند احتمالاً پدر پسره می گوید که برویم سر اصل مطلب. در این لحظه است که معمولاً پسرها سرشان را تا جای کمرشان پایین می آورند و دخترها هم رویشان را تنگ تر می گیرند تا سرخی لپ هایشان معلوم نشود! بعدش که دو خانواده همدیگر را خواستند و گوشت هم به دهان گرگ شیرین آمد! (در این دوره زمونه گوشت جای علف و گرگ ها هم جای بزها را گرفته اند!) همه چی تمام شده است، فقط مانده حرف از مهریه و شیر بلال و جهیزیه.

من خودم شنیده ام که بعضی از ازدباجها به خاطر همین شیربلال بهم خورده است!

مع الاسف باری به هرجهت مستلزم اینست که اگر در همه موارد دو خانواده به تفاوق رسیدند، قبل از عقد آزمایش جنتیک فراموش نشود. اگر آزمایش جنتیک ندهند ممکن است 9 ماه تا یک سال بعد بچه ای مبتلا به تالاسمی مینو یا شوکوپارس روی دستشان بماند.در ضمن همانطور که سعدی شیرین سخن، لسان الغیب گنجوی فرموده هرگز نشه فراموش، بچه اضافی خاموش!، اگر یک وقت آزمایش جنتیکتان خوب بود یک وقت پر رو نشوید و مهدکودک راه بیندازید ها! انشاا... بعد از نتیجه مثبت آزمایش می توانند یک عروسی توپ بگیرند و نوار حرکات موزون دار را ردیف کنند و دست خواهر عروس یا داماد را بگیرند وبیاورند وسط و باهاش...احوالپرسی کنند!( واقعاً که فکر شما دانش آموزان جغله خیلی خراب است!)

در مورد ازدباج و وقایع بعد از آن پدیده زن ذلیلی نیز مطرح است که به علت مهم و فراگیر بودنش(!) آن را برای یک انشای مغتزی دیگر می گذاریم!

ازدباج های ناآگاهانه هم بد است و منتج به دعوا بین زن و شوهر می شود و این مشاجره و دعوا باعث ساعیده شدن روح بچه می شود و ممکن است بچه را به بیماریهای روحی از قبیل اسکیزوفرنی، راشیتیسم، رمانتیسم، مارکسیسم و پوکی مغز استخوون مبتلا کند و حتی در حالت حاد آن ممکن است باعث شود که این بچه ها در انشاهایشان چرت و پرت و قلت قولوت زیادی بنویسند!

پدرم همیشه می گوید تو نباید جر و بحث های من و مامانت را به فامیل و آشنا و حتی همکلاسی ها و معلمت بگی. من هم همیشه می گویم که پدر جان دهان من قرص قرص است! پدرم هم همیشه به خاطر این قرص بودن دهانم چیزهای خوب خوب برایم می خرد!

یک مورد دیگر هم هست و آن اینست که امروزه در عصر تکنولوجی ازدباج سخت شده است. قدیم که این طوری نبود. ازدباج ها خیلی راحت و بی آرایش برگزار می شد. خیلی ها می گویند در قدیم مهمترین اصل در ازباج تفاهن بوده است ولی حالا مهم ترین اصل پول است. ولی من قبول ندارم. همین زن پسرعمه مان با پسر عمه مان خیلی تفاهن دارد . درست است که پسر عمه مان زانتیا کمری دارد(!) ولی این که دلیل نمی شود! در همین راستا در قدیم شاعران بزرگ شعرهای عاشقانه زیادی می سرودند .این شاعران اگر در زمان ما بودند عمراً می توانستند همچنین شعرهایی بسرایند و به جای شعر گفتن می زدند توی کار بیزیمس!

در پایان این را بگویم که زن و شوهر برای بهتر شدن زندگیشان باید کتابهایی نظیر بهبود روابط و ضوابط زناشویی را هم مطالعه کنند. از همین نویسنده، کتابهای ماشین لباسشویی و اصول مرده شویی هم منتشر شده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۵:۴۳
محمدرضا امین
پدیده ازدباج را چگونه ارزیابی می کنید؟!

پدیده ازدباج را چگونه ارزیابی می کنید؟!

 

مطلب زیر انشایی است که یک کودک هشت ساله در خصوص ازدواج نگاشته است:

 

ازدباج پدیده ای است که به راحتی نمی شود آن را ارزیابی کرد. به دلیل این که کلاً ارزیابی کار سختی است و بستگی به ارزی دارد که می خواهیم بیابیم! مثلاً دولار و یوروع را شاید سخت بتوانیم بیابیم ولی ریال و افغانی را راحت می توانیم بیابیم! ولی چون شمایید ما یک جوری ارزیابی خوب می کنیم.

تا به اکنون ازدباج از زوایای مختلفی بررسی شده است. از زاویه چهل و پنج درجه گرفته است تا صد و هشتاد درجه. یکی دو نفر هم که خیلی شوت بودند و توی تلویزیون دیدمشان، از طریق زاویه سیصد و شصد درجه به این پدیده نگاه کردند!

بیایید نگاه کنیم که ازدباج از کجا شروع و به کجا ختم می شود:

اول از همه یک پسر جبان یک دختر جبان دیگر را می بیند و می پسندد.(البته او نباید اینقدر زیاد به دختران مردم نگاه کند تا بالاخره یکی شان را بپسندد!) بعد ایشان همراه خانواده اش برای خاستگاری می رود. در خاستگاری بعد از مدتی که دو خانواده از نرخ گوشت، آب و هوا، کارت سوخت و شعرهای معمول دیگر قبل از اصل مطلب صحبت کردند احتمالاً پدر پسره می گوید که برویم سر اصل مطلب. در این لحظه است که معمولاً پسرها سرشان را تا جای کمرشان پایین می آورند و دخترها هم رویشان را تنگ تر می گیرند تا سرخی لپ هایشان معلوم نشود! بعدش که دو خانواده همدیگر را خواستند و گوشت هم به دهان گرگ شیرین آمد! (در این دوره زمونه گوشت جای علف و گرگ ها هم جای بزها را گرفته اند!) همه چی تمام شده است، فقط مانده حرف از مهریه و شیر بلال و جهیزیه.

من خودم شنیده ام که بعضی از ازدباجها به خاطر همین شیربلال بهم خورده است!

مع الاسف باری به هرجهت مستلزم اینست که اگر در همه موارد دو خانواده به تفاوق رسیدند، قبل از عقد آزمایش جنتیک فراموش نشود. اگر آزمایش جنتیک ندهند ممکن است 9 ماه تا یک سال بعد بچه ای مبتلا به تالاسمی مینو یا شوکوپارس روی دستشان بماند.در ضمن همانطور که سعدی شیرین سخن، لسان الغیب گنجوی فرموده هرگز نشه فراموش، بچه اضافی خاموش!، اگر یک وقت آزمایش جنتیکتان خوب بود یک وقت پر رو نشوید و مهدکودک راه بیندازید ها! انشاا... بعد از نتیجه مثبت آزمایش می توانند یک عروسی توپ بگیرند و نوار حرکات موزون دار را ردیف کنند و دست خواهر عروس یا داماد را بگیرند وبیاورند وسط و باهاش...احوالپرسی کنند!( واقعاً که فکر شما دانش آموزان جغله خیلی خراب است!)

در مورد ازدباج و وقایع بعد از آن پدیده زن ذلیلی نیز مطرح است که به علت مهم و فراگیر بودنش(!) آن را برای یک انشای مغتزی دیگر می گذاریم!

ازدباج های ناآگاهانه هم بد است و منتج به دعوا بین زن و شوهر می شود و این مشاجره و دعوا باعث ساعیده شدن روح بچه می شود و ممکن است بچه را به بیماریهای روحی از قبیل اسکیزوفرنی، راشیتیسم، رمانتیسم، مارکسیسم و پوکی مغز استخوون مبتلا کند و حتی در حالت حاد آن ممکن است باعث شود که این بچه ها در انشاهایشان چرت و پرت و قلت قولوت زیادی بنویسند!

پدرم همیشه می گوید تو نباید جر و بحث های من و مامانت را به فامیل و آشنا و حتی همکلاسی ها و معلمت بگی. من هم همیشه می گویم که پدر جان دهان من قرص قرص است! پدرم هم همیشه به خاطر این قرص بودن دهانم چیزهای خوب خوب برایم می خرد!

یک مورد دیگر هم هست و آن اینست که امروزه در عصر تکنولوجی ازدباج سخت شده است. قدیم که این طوری نبود. ازدباج ها خیلی راحت و بی آرایش برگزار می شد. خیلی ها می گویند در قدیم مهمترین اصل در ازباج تفاهن بوده است ولی حالا مهم ترین اصل پول است. ولی من قبول ندارم. همین زن پسرعمه مان با پسر عمه مان خیلی تفاهن دارد . درست است که پسر عمه مان زانتیا کمری دارد(!) ولی این که دلیل نمی شود! در همین راستا در قدیم شاعران بزرگ شعرهای عاشقانه زیادی می سرودند .این شاعران اگر در زمان ما بودند عمراً می توانستند همچنین شعرهایی بسرایند و به جای شعر گفتن می زدند توی کار بیزیمس!

در پایان این را بگویم که زن و شوهر برای بهتر شدن زندگیشان باید کتابهایی نظیر بهبود روابط و ضوابط زناشویی را هم مطالعه کنند. از همین نویسنده، کتابهای ماشین لباسشویی و اصول مرده شویی هم منتشر شده است!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۵:۴۳
محمدرضا امین
دو پسر خالی بند در بهشت

 

دو پسر خالی بند در بهشت

 

چند وقت پیش تو شرکت دو تا از کارمندامو دیدم که حسابی برا هم خالی می بستن ، اونم با چه اعتماد به نفسی. خیلی از خالی بندها اصلاً کم نمیارن. این قضیه منو به فکر نوشتن متن زیر انداخت تا بهتون نشون بدم که خالی بندها هیچ جا کم نمیارن.

شاید همچین چیزی غیر ممکنه اما یه جورایی با زورم که شده تصور کنید دو تا پسر خالیبند رفتن بهشت ،هر روز که همدیگرو می بینن شروع می کنن به خالی بستن :

 

- اولی: بابا اینجا چقدر اروپاست !! البته من زیاد خارج نبودم، یه 10_20 مرتبه بیشتر نرفتم، ولی تقریباً همین جوری بود .

 

- دومی : آره خوب ... به خصوص اینجایی که من هستم ، یه کافی شاپ داره که غروبا حوریای خوشگل میان اونجا .... dancing boy

من اصلاً تو نخشون نیستما ! خودشون هی شماره میدن (!!!)

 

-  ای بابا کار من دیگه از این جور چیزا گذشته ... دیروز فکر میکنی کی رو دیدم ؟؟ دویست و نودو هفتمین دوست دختری که تو زمین داشتم ! hot girl  کلی براش مایه گذاشته بودم ... نامرد یه خواستگار پولدارتر داشت ، به خاطر اون منو ول کرد ! دیروز دم در بهشت چند تا بسیجی بهش گیر داده بودن ... اول که بهش  می گفتن آرایش ات رو پاک کن بعد برو تو ... بعداً گفتن تو دل یکی رو شکوندی، اینطوری نمیشه بری ..

به منم گفتن می تونی به ازای بخشیدنش بعضی از کارای نیکش رو برداری یا گناهاتو بدی به اون گفتم نه تو مرام ما نیست man.... خلاصه داداش، مفتی مفتی بخشیدیمش اومد بهشت . از دیروزم کلی منتم رو میکشه ... ولی دیگه نمی تونم ..می فهمی که چی می گم ... نافرم حالمو گرفت .... بد شانسی رو می بینی ؟؟!! صد بار به مادرم اینا گفته بودم بابا وقتی من مردم دو تا CD داریوش دارم اونا رو هم بذارین کنارم ... نذاشتن که !!!!! واسه اینجور مواقع گفته بودم دیگه !!

 

-  بی خیال بابا ، غروب بیا بریم بیرون ، به من یه ماشین دادن آخر سرعته ... حالا مثل ماشینی که خودمون داشتیم که نیست ... ولی خوب بدم نیست (!!) fast driver

 -  بهت فقط یه ماشین دادن ؟؟!! بیا ببین به من یه خونه دادن ، راه که میره هیچ ! پروازم میکنه (!!)

 - یه کامپیوترم بهم دادن خداست ! ... هر وقت مادرم اینا رو زمین ، فاتحه ای ، صلواتی ، چیزی برام میفرستن ، connect می شیم، یه webcam هم داریم خلاصه کلی حال می کنم دیگه ...operator

 

-  نه خوب .. من که اصلاً هر وقت دلم هوای زمین رو می کنه دستور می دم خانوادمو یه سر بیارن و ببرن ، اینترنتی حال نمیده ... هفته ای 5-6 بار میان بهشت ، میرن زمین .... (!!!!)

 

در انتها، بس که این دو تا خالی می بندن ، فرشته ها دست به دامن خدا میشن، که پروردگارا.. هر کدوم هزار سال عبادتمونو میدیم ، ولی اینا رو از اینجا ببر ..

 

 

حالا این دو تا الان تو جهنم هستن ، کم نمیارن که !! نمی خوان نشون بدن که چه عذابی دارن می کشن :

 

- اونجا هوا چطوره ؟

 

- عالی ... یه موقع هایی گرم میشه ... ولی همش دارن بادم می زنن ... اونجا چطوره ؟

 

 

- اینجا که یه موقع هایی اونقدر هوا خوبه آدم هوس می کنه با یه زیر پیرهنی بره اسکی (!!!!!)

 

- امروز ناهار چی خوردین ؟

 

- م م م ... امروز ناهار اینجا به همه قیر می دادن ، اما من زنگ زدم برام پیتزا آوردن .

 

اوضاع احوالت چطوره ؟

 

- هیچی .. هر روز چند نفر میان ماساژم میدن ... نمی دونم چرا یه خورده سفت ماساژ میدن (!) آدم استخوناش می پکه (!!!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۵:۳۵
محمدرضا امین
دو پسر خالی بند در بهشت

 

دو پسر خالی بند در بهشت

 

چند وقت پیش تو شرکت دو تا از کارمندامو دیدم که حسابی برا هم خالی می بستن ، اونم با چه اعتماد به نفسی. خیلی از خالی بندها اصلاً کم نمیارن. این قضیه منو به فکر نوشتن متن زیر انداخت تا بهتون نشون بدم که خالی بندها هیچ جا کم نمیارن.

شاید همچین چیزی غیر ممکنه اما یه جورایی با زورم که شده تصور کنید دو تا پسر خالیبند رفتن بهشت ،هر روز که همدیگرو می بینن شروع می کنن به خالی بستن :

 

- اولی: بابا اینجا چقدر اروپاست !! البته من زیاد خارج نبودم، یه 10_20 مرتبه بیشتر نرفتم، ولی تقریباً همین جوری بود .

 

- دومی : آره خوب ... به خصوص اینجایی که من هستم ، یه کافی شاپ داره که غروبا حوریای خوشگل میان اونجا .... dancing boy

من اصلاً تو نخشون نیستما ! خودشون هی شماره میدن (!!!)

 

-  ای بابا کار من دیگه از این جور چیزا گذشته ... دیروز فکر میکنی کی رو دیدم ؟؟ دویست و نودو هفتمین دوست دختری که تو زمین داشتم ! hot girl  کلی براش مایه گذاشته بودم ... نامرد یه خواستگار پولدارتر داشت ، به خاطر اون منو ول کرد ! دیروز دم در بهشت چند تا بسیجی بهش گیر داده بودن ... اول که بهش  می گفتن آرایش ات رو پاک کن بعد برو تو ... بعداً گفتن تو دل یکی رو شکوندی، اینطوری نمیشه بری ..

به منم گفتن می تونی به ازای بخشیدنش بعضی از کارای نیکش رو برداری یا گناهاتو بدی به اون گفتم نه تو مرام ما نیست man.... خلاصه داداش، مفتی مفتی بخشیدیمش اومد بهشت . از دیروزم کلی منتم رو میکشه ... ولی دیگه نمی تونم ..می فهمی که چی می گم ... نافرم حالمو گرفت .... بد شانسی رو می بینی ؟؟!! صد بار به مادرم اینا گفته بودم بابا وقتی من مردم دو تا CD داریوش دارم اونا رو هم بذارین کنارم ... نذاشتن که !!!!! واسه اینجور مواقع گفته بودم دیگه !!

 

-  بی خیال بابا ، غروب بیا بریم بیرون ، به من یه ماشین دادن آخر سرعته ... حالا مثل ماشینی که خودمون داشتیم که نیست ... ولی خوب بدم نیست (!!) fast driver

 -  بهت فقط یه ماشین دادن ؟؟!! بیا ببین به من یه خونه دادن ، راه که میره هیچ ! پروازم میکنه (!!)

 - یه کامپیوترم بهم دادن خداست ! ... هر وقت مادرم اینا رو زمین ، فاتحه ای ، صلواتی ، چیزی برام میفرستن ، connect می شیم، یه webcam هم داریم خلاصه کلی حال می کنم دیگه ...operator

 

-  نه خوب .. من که اصلاً هر وقت دلم هوای زمین رو می کنه دستور می دم خانوادمو یه سر بیارن و ببرن ، اینترنتی حال نمیده ... هفته ای 5-6 بار میان بهشت ، میرن زمین .... (!!!!)

 

در انتها، بس که این دو تا خالی می بندن ، فرشته ها دست به دامن خدا میشن، که پروردگارا.. هر کدوم هزار سال عبادتمونو میدیم ، ولی اینا رو از اینجا ببر ..

 

 

حالا این دو تا الان تو جهنم هستن ، کم نمیارن که !! نمی خوان نشون بدن که چه عذابی دارن می کشن :

 

- اونجا هوا چطوره ؟

 

- عالی ... یه موقع هایی گرم میشه ... ولی همش دارن بادم می زنن ... اونجا چطوره ؟

 

 

- اینجا که یه موقع هایی اونقدر هوا خوبه آدم هوس می کنه با یه زیر پیرهنی بره اسکی (!!!!!)

 

- امروز ناهار چی خوردین ؟

 

- م م م ... امروز ناهار اینجا به همه قیر می دادن ، اما من زنگ زدم برام پیتزا آوردن .

 

اوضاع احوالت چطوره ؟

 

- هیچی .. هر روز چند نفر میان ماساژم میدن ... نمی دونم چرا یه خورده سفت ماساژ میدن (!) آدم استخوناش می پکه (!!!)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۸۸ ، ۱۵:۳۵
محمدرضا امین