زنده اندیشان

۸۸ مطلب در فروردين ۱۳۸۸ ثبت شده است

الاغ فرصت طلب

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از تو چاه بیرون بیاورد. برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پرکنند تا الاغ زود تر بمیرد و زیاد زجر نکشد.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک میریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاکها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تااینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر مامیریزند و ما مثل همیشه دو اتنخاب داریم. اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.
الاغ در روبرو شدن با یک مشکل، به شکل ظاهری آن که تهدید بود توجه نکرد بلکه با رویکرد متفاوت جنبه فرصت آن را یافت و از آن بهره برد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۵۴
محمدرضا امین

الاغ فرصت طلب

کشاورزی الاغ پیری داشت که یک روز اتفاقی توی یک چاه بدون آب افتاد. کشاورز هر چه سعی کرد نتوانست الاغ را از تو چاه بیرون بیاورد. برای اینکه حیوان بیچاره زیاد زجر نکشد، کشاورز و مردم روستا تصمیم گرفتند چاه را با خاک پرکنند تا الاغ زود تر بمیرد و زیاد زجر نکشد.
مردم با سطل روی سر الاغ خاک میریختند اما الاغ هر بار خاکهای روی بدنش رو می تکاند و زیر پایش می ریخت و وقتی خاک زیر پایش بالا می آمد سعی می کرد روی خاکها بایستد. روستایی ها همینطور به زنده به گور کردن الاغ بیچاره ادامه دادند و الاغ هم همینطور به بالا آمدن ادامه داد تااینکه به لبه چاه رسید و بیرون آمد.
مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر مامیریزند و ما مثل همیشه دو اتنخاب داریم. اول اینکه اجازه بدهیم مشکلات ما را زنده به گور کنند و دوم اینکه از مشکلات سکویی بسازیم برای صعود.
الاغ در روبرو شدن با یک مشکل، به شکل ظاهری آن که تهدید بود توجه نکرد بلکه با رویکرد متفاوت جنبه فرصت آن را یافت و از آن بهره برد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۵۴
محمدرضا امین

پروژه دانشجوئی

دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می‌گذراند به خاطر پروژه‌ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.
او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدورژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، دلایل زیر را عنوان کرده بود:

1-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود.

2-یک عنصر اصلی باران اسیدی است.

3-وقتی به حالت گاز در می‌آید بسیار سوزاننده است.

4- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌شود.

5-باعث فرسایش اجسام می‌شود.

6-حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد.

7-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.

از پنجاه نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر به طور کلی علاقه‌ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می‌دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۵۲
محمدرضا امین

پروژه دانشجوئی

دانشجویی که سال آخر دانشکده خود را می‌گذراند به خاطر پروژه‌ای که انجام داده بود جایزه اول را گرفت.
او در پروژه خود از 50 نفر خواسته بود تا دادخواستی مبنی بر کنترل سخت یا حذف ماده شیمیایی «دی هیدورژن مونوکسید» توسط دولت را امضا کنند و برای این درخواست خود، دلایل زیر را عنوان کرده بود:

1-مقدار زیاد آن باعث عرق کردن زیاد و استفراغ می‌شود.

2-یک عنصر اصلی باران اسیدی است.

3-وقتی به حالت گاز در می‌آید بسیار سوزاننده است.

4- استنشاق تصادفی آن باعث مرگ فرد می‌شود.

5-باعث فرسایش اجسام می‌شود.

6-حتی روی ترمز اتومبیل‌ها اثر منفی می‌گذارد.

7-حتی در تومورهای سرطانی یافت شده است.

از پنجاه نفر فوق، 43 نفر دادخواست را امضا کردند. 6 نفر به طور کلی علاقه‌ای نشان ندادند و اما فقط یک نفر می‌دانست که ماده شیمیایی «دی هیدروژن مونوکسید» در واقع همان آب است!

عنوان پروژه دانشجوی فوق «ما چقدر زود باور هستیم» بود!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۵۲
محمدرضا امین

قابل توجه همدردان ام اسی

 

وقتی تو زندگی برگردی و پشت سرت رو نگاه کنی می بینی

خیلی بیشتر از اونچه فکر می کردی تحمل داشتی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۴۸
محمدرضا امین

قابل توجه همدردان ام اسی

 

وقتی تو زندگی برگردی و پشت سرت رو نگاه کنی می بینی

خیلی بیشتر از اونچه فکر می کردی تحمل داشتی

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ فروردين ۸۸ ، ۱۵:۴۸
محمدرضا امین

جملاتی برای تفکر

آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد 
 
ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است 
  
زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور میکند  ( مونتسکیو(
 

  خوشبخت کسی است که راه قدردانی از خدمت دیگران را بلد است و شادی دیگران را به قدر شادی خود حس میکند  (گوته)

  من دریافته ام که انسانی هر اندازه که مصمم به خوشبخت زیستن باشد  همان اندازه خوشبخت و سعادتمند زندگی خواهد کرد ) ابراهام لینکلن)

  برای نیل به خوشبختی هیچ راهی خطاتر از  لذت طلبی و کوشش برای درک عیش و نوش و خوشیهای عالم نیست  (ارتور شوپنهاور)

  غنچه خوشبختی در جای تاریک و بی صدا و گودی پنهان است که بسیار نزدیک به ماست ولی ما کمتر از انجا می گذریم و آن دل خود ماست ) موریس متر لینگ)

  خوشبختی یگانه چیزی است که می توانیم بی اینکه خود داشته باشیم دیگران را از آن بر خوردار کنیم ) کارمن سیلوا)

  خوشبخت کسی است که دم را غنیمت میشمارد و به خود میگوید  من امروز خوشم تا فردا چه پیش اید ) درایدن)

  بسیاری از مردم خوشبختی را می جویند  مانند کسی که کلاه خود را که روی سرش می باشد می جوید ) لناو)

  انسان در آغوش خوشبختی ،خوشبختی را جستجو میکند ) دشتی)

  بشر به خوشبختی خیلی زود عادت میکند و چون خیلی زود عادت میکند  خیلی زود هم فراموش میکند که خوشبخت است ) اندره موروا)

  یکی از راههای خوشبختی این است که شخص نسبت به کوچکترین نعمتها شکر گذار باشی ) هرشل)

  به دست آوردن آنچه را که ما آرزو داریم موفقیت است  اما چیزی را که برای به دست آوردن آن تلاش نمی کنیم خوشبختی است ) لوسیا)

  انسان برای خوشبختی خلق شده و خوشبختی از راه کار مفید حاصل میشود ) ساموئل اسمایلز)

  به عقب نگاه نکنید ممکن است خوشبختی را که رو به سوی شما دارد از دست بدهید ) ساچل پیچ)

  خوشبختی چیزی نیست که آن را حس کنیم فقط باید آن را به یاد بیاوریم ) اوسکارو ایلد)

  این قانون طبیعت است که هیچ کس به تنهایی نمی تواند خوشبخت باشد  بلکه خوشبختی و سعادت را باید در سعادت و خوشبختی دیگران جستجو کرد ) ویلیام شکسپیر)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۸۸ ، ۱۹:۴۳
محمدرضا امین

جملاتی برای تفکر

آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق میگردد 
 
ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است 
  
زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آنچه هستند تصور میکند  ( مونتسکیو(
 

  خوشبخت کسی است که راه قدردانی از خدمت دیگران را بلد است و شادی دیگران را به قدر شادی خود حس میکند  (گوته)

  من دریافته ام که انسانی هر اندازه که مصمم به خوشبخت زیستن باشد  همان اندازه خوشبخت و سعادتمند زندگی خواهد کرد ) ابراهام لینکلن)

  برای نیل به خوشبختی هیچ راهی خطاتر از  لذت طلبی و کوشش برای درک عیش و نوش و خوشیهای عالم نیست  (ارتور شوپنهاور)

  غنچه خوشبختی در جای تاریک و بی صدا و گودی پنهان است که بسیار نزدیک به ماست ولی ما کمتر از انجا می گذریم و آن دل خود ماست ) موریس متر لینگ)

  خوشبختی یگانه چیزی است که می توانیم بی اینکه خود داشته باشیم دیگران را از آن بر خوردار کنیم ) کارمن سیلوا)

  خوشبخت کسی است که دم را غنیمت میشمارد و به خود میگوید  من امروز خوشم تا فردا چه پیش اید ) درایدن)

  بسیاری از مردم خوشبختی را می جویند  مانند کسی که کلاه خود را که روی سرش می باشد می جوید ) لناو)

  انسان در آغوش خوشبختی ،خوشبختی را جستجو میکند ) دشتی)

  بشر به خوشبختی خیلی زود عادت میکند و چون خیلی زود عادت میکند  خیلی زود هم فراموش میکند که خوشبخت است ) اندره موروا)

  یکی از راههای خوشبختی این است که شخص نسبت به کوچکترین نعمتها شکر گذار باشی ) هرشل)

  به دست آوردن آنچه را که ما آرزو داریم موفقیت است  اما چیزی را که برای به دست آوردن آن تلاش نمی کنیم خوشبختی است ) لوسیا)

  انسان برای خوشبختی خلق شده و خوشبختی از راه کار مفید حاصل میشود ) ساموئل اسمایلز)

  به عقب نگاه نکنید ممکن است خوشبختی را که رو به سوی شما دارد از دست بدهید ) ساچل پیچ)

  خوشبختی چیزی نیست که آن را حس کنیم فقط باید آن را به یاد بیاوریم ) اوسکارو ایلد)

  این قانون طبیعت است که هیچ کس به تنهایی نمی تواند خوشبخت باشد  بلکه خوشبختی و سعادت را باید در سعادت و خوشبختی دیگران جستجو کرد ) ویلیام شکسپیر)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ فروردين ۸۸ ، ۱۹:۴۳
محمدرضا امین

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که از مغازه دورش کند اما ناگهان کاغذی را در دهان سگ دید.کاغذ را گرفت.روی کاغذ نوشته بود” لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین”. ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه راگرفت و رفت.

قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.

اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت.صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره انرا چک کرد اتوبوس درست بود سوار شد.قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.

اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه باند شد و زنگ اتوبوس را زد.اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد.قصاب هم به دنبالش.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید.گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید.اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.

سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.

مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد. قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است.این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.

مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت:تو به این میگی باهوش ؟این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه !!!

نتیجه اخلاقی :

  • اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.

  • و دوم اینکه چیزی که شما انرا بی ارزش می دانید بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است.

  • سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است.

نتیجه گیری کلی: پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۸۸ ، ۱۸:۰۴
محمدرضا امین

قصاب با دیدن سگی که به طرف مغازه اش نزدیک می شد حرکتی کرد که از مغازه دورش کند اما ناگهان کاغذی را در دهان سگ دید.کاغذ را گرفت.روی کاغذ نوشته بود” لطفا ۱۲ سوسیس و یه ران گوشت بدین”. ۱۰ دلار همراه کاغذ بود. قصاب که تعجب کرده بود سوسیس و گوشت را در کیسه ای گذاشت و در دهان سگ گذاشت. سگ هم کیسه راگرفت و رفت.

قصاب که کنجکاو شده بود و از طرفی وقت بستن مغازه بود تعطیل کرد و بدنبال سگ راه افتاد.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به محل خط کشی رسید. با حوصله ایستاد تا چراغ سبز شد و بعد از خیابان رد شد.قصاب به دنبالش راه افتاد. سگ رفت تا به ایستگاه اتوبوس رسید نگاهی به تابلو حرکت اتوبوس ها کرد و ایستاد.قصاب متحیر از حرکت سگ منتظر ماند.

اتوبوس امد, سگ جلوی اتوبوس امد و شماره انرا نگاه کرد و به ایستگاه برگشت.صبر کرد تا اتوبوس بعدی امد دوباره شماره انرا چک کرد اتوبوس درست بود سوار شد.قصاب هم در حالی که دهانش از حیرت باز بود سوار شد.

اتوبوس در حال حرکت به سمت حومه شهر بود وسگ منظره بیرون را تماشا می کرد. پس از چند خیابان سگ روی پنجه باند شد و زنگ اتوبوس را زد.اتوبوس ایستاد و سگ با کیسه پیاده شد.قصاب هم به دنبالش.

سگ در خیابان حرکت کرد تا به خانه ای رسید.گوشت را روی پله گذاشت و کمی عقب رفت و خودش را به در کوبید.اینکار را بازم تکرار کرد اما کسی در را باز نکرد.

سگ به طرف محوطه باغ رفت و روی دیواری باریک پرید و خودش را به پنجره رساند و سرش را چند بار به پنجره زد و بعد به پایین پرید و به پشت در برگشت.

مردی در را باز کرد و شروع به فحش دادن و تنبیه سگ و کرد. قصاب با عجله به مرد نزدیک شد و داد زد :چه کار می کنی دیوانه؟ این سگ یه نابغه است.این باهوش ترین سگی هست که من تا بحال دیدم.

مرد نگاهی به قصاب کرد و گقت:تو به این میگی باهوش ؟این دومین بار تو این هفته است که این احمق کلیدش را فراموش می کنه !!!

نتیجه اخلاقی :

  • اول اینکه مردم هرگز از چیزهایی که دارند راضی نخواهند بود.

  • و دوم اینکه چیزی که شما انرا بی ارزش می دانید بطور قطع برای کسانی دیگر ارزشمند و غنیمت است.

  • سوم اینکه بدانیم دنیا پر از این تناقضات است.

نتیجه گیری کلی: پس سعی کنیم ارزش واقعی هر چیزی را درک کنیم و مهمتر اینکه قدر داشته های مان را بدانیم.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۸۸ ، ۱۸:۰۴
محمدرضا امین