زنده اندیشان





ایرانیان موفق در جهان

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۸۸ ، ۱۵:۵۸
محمدرضا امین

داستان زیبای دو برادر مهربان

جدیدترین داستانهای کوتاه - داستان های آموزنده کوتاه

دو برادر با هم در مزرعه خانوادگی کار می کردند که یکی از آنهاازدواج کرده بود و خانواده بزرگی داشت و دیگری مجرد بود .
شب که می شد دو برادر همه چیز از جمله محصول و سود را با هم نصف می کردند . یک روز برادر مجرد با خودش فکر کرد و گفت :‌
(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من مجرد هستم و خرجی ندارم ولی او خانواده بزرگی را اداره می کند . ))
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
در همین حال برادری که ازدواج کرده بود با خودش فکر کرد و گفت :‌(( درست نیست که ما همه چیز را نصف کنیم . من سر و سامان گرفته ام ولی او هنوز ازدواج نکرده و باید آینده اش تأمین شود . ))
بنابراین شب که شد یک کیسه پر از گندم را برداشت و مخفیانه به انبار برادر برد و روی محصول او ریخت .
سال ها گذشت و هر دو برادر متحیر بودند که چرا ذخیره گندمشان همیشه با یکدیگر مساوی است . تا آن که در یک شب تاریک دو برادر در راه انبارها به یکدیگر برخوردند . آن ها مدتی به هم خیره شدند و سپس بی آن که سخنی بر لب بیاورند کیسه هایشان را زمین گذاشتند و یکدیگر را در آغوش گرفتند .

* * * *

داستان غول چراغ جادو

داستان کوتاه

یه روز مسوول فروش، منشی دفتر، و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند… یهو یه چراغ جادو روی زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و جن چراغ ظاهر میشه… جن میگه: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم… منشی می پره جلو و میگه: «اول من، اول من!… من می خوام که توی باهاماس باشم، سوار یه قایق بادبانی شیک باشم و هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم»… پوووف! منشی ناپدید میشه… بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: «حالا من، حالا من!… من می خوام توی هاوایی کنار ساحل لم بدم، یه ماساژور شخصی و یه منبع بی انتهای آبجو داشته باشم و تمام عمرم حال کنم»… پوووف! مسوول فروش هم ناپدید میشه… بعد جن به مدیر میگه: حالا نوبت توئه… مدیر میگه: «من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن»!
نتیجهء اخلاقی اینکه همیشه اجازه بده که رئیست اول صحبت کنه!

احساس شما بعد از خواندن این داستان من چیست ؟ ( مهم )

در قسمت نظرات منتظر حرف های قلب و دلتون هستم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۸۸ ، ۱۵:۴۶
محمدرضا امین
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ آذر ۸۸ ، ۱۳:۰۷
محمدرضا امین

با عرض سلام حضور شما دوستان گرامی، در گشت و گذاری که در چند سایت اقتصادی داشتم به مقاله ی جالبی در مورد کم ارزش ترین واحدهای پول جهان در مقایسه با دلار امریکا برخوردم که درج اون رو در گروه خالی از لطف ندیدم. البته این رده بندی مربوط به سال 2008 هست ولی متاسفانه و در کمال ناباوری کشورمون ایران هم در این رده بندی حضور داره. لطفا بدور از هرگونه نتیجه گیری سیاسی مطالب زیر را دنبال کنید ...


زیمبابوه (بزرگترین اسکناس برابر با 10 میلیون دلار زیمبابوه)
هر ده میلیون دلار زیمبابوه برابر با حدود 4 دلار آمریکا

پورتال پندها--- pandha.ir

در سال 2008 تورم در کشور زیمبابوه به رقم نجومی 100,000 درصد رسید. چنین تورم حیرت انگیزی دولت این کشور را مجبور به معرفی جدید اسکناس 10،000،000 دلاری کرد. به گزارش نیویورک تایمز یک بسته کاغذ توالت در زیمبابوه هزینه ای در حدود صد و پنجاه هزار دلار زیمبابوه ای دارد. که حدود 69 سنت آمریکایی است! با این تفاسیر اسکناس های 500 دلاری این کشور از یک برگ کاغذ توالت هم بی ارزش تر است! تورم فوق العاده، مانند سم مهلکی به بدنه این کشور فقیر پیچیده است. شما برای خرید یک کیلو گوجه فرنگی باید ده میلیون دلار همراه خود داشته باشید و جالبتر آن است که بدانید این کشور طی یک سال اخیر 12 صفر از واحد پولی خود حذف کرده است.







ویتنام (بزرگترین اسکناس برابر با 500 هزار دونگ ویتنام)
هر پانصد هزار دونگ ویتنام برابر با حدود 31.37 دلار امریکا

پورتال پندها--- pandha.ir

با شروع دهه1980 و تحریم های ایالات متحده و کاهش شدید صادرات ویتنام و انباشته شدن کالاهای صادراتی در داخل کشور، ویتنام برای مقابله با تورم فزاینده دست به چاپ اسکناس و تزریق پول به بازار داخلی شد که البته این اقدام نتیجه ای جز بی اعتباری شدید پولی در این کشور نداشت و میتوان گفت از سال 1980 هیچ تورم جدیدی این کشور را فرا نگرفته ولی باز هم رده دوم به این کشور می رسد.




اندونزی (بزرگترین اسکناس برابر با 100 هزار روپیه اندونزی)
هر صد هزار روپیه اندونزی برابر با حدود 11.05 دلار امریکا

پورتال پندها--- pandha.ir

بحران اقتصادی آسیای شرقی در سال 1997 باعث سقوط 80 درصدی روپیه اندونزی و رشد تورم در این کشور شد. همچنین انقلاب گل سرخ و برچیده شدن دولت در چند سال اخیر در سقوط ارزش واحد پولی این کشور بی تاثیر نبود که در حال حاضر این کشور همچنان رده سوم را در اختیار دارد.




ایران (بزرگترین اسکناس برابر با 50 هزار ریال ایران)
هر پنجاه هزار ریال ایران برابر با حدود 5 دلار امریکا

پورتال پندها--- pandha.ir

بزرگترین اسکناس چاپی ایران، 50,000 ریالیست که البته اینک اسکناس های 2 میلیون ریالی ، 1 میلیون ریالی و 500 هزار ریالی به عنوان پول (نه چک تضمین شده) در بانک مرکزی این کشور به چاپ رسیده و در شبکه ی پولی کشور در حال مبادله است. نرخ تورم ایران در بعد از انقلاب اسلامی سال 1357 به رقمی در حدود 15% رسید. با شروع جنگ با عراق و اجبار دولت به تزریق اسکناس برای تامین مخارج بالای جنگ روند افزایش تورم خصوصا در سالهای اولیه ی پس از جنگ به شدت افزایش داشت و تا رقمی حدود 50 درصد هم رسید. از دیگر عوامل سقوط ارزش ریال، تحریم های سیاسی اقتصادی موجود جهانی برای این کشور است. ایران متاسفانه اسیر تورم و وضعیت نابسامان اقتصادی است که بطور فزاینده ای گریبانگیر مردم این کشور است تا جایی که در حال حاضر پیشنهاد حذف چند صفر از واحد پولی و اجرای طرح حذف رایانه ها از سوی دولت در جریان است ...




سائوتومه (بزرگترین اسکناس برابر با 50 هزار دوبرا سائوتومه)
هر پنجاه هزار دوبرا سائوتومه برابر با حدود 3.47 دلار امریکا

پورتال پندها--- pandha.ir

کشوری واقع در افریقا و خلیج گینه است. این کشور از دو جزیره به نام سائوتوم و پرنسیپه تشکیل شده است. دلیل بی ارزشی پول در این کشور ناپایدار بودن حکومت و از طرفی بی ثباتی در قیمت تنها محصول صادراتی این کشور یعنی کاکائو میباشد. اقتصاد این کشور آفریقایی که به کاکائو وابسته است، پس از تعویض ارز از دلار به یورو چنان عقب ماند که اینک رده پنجم را به خود اختصاص داده است.




گینه (بزرگترین اسکناس برابر با 10 هزار فرانک گینه)
هر ده هزار فرانک گینه برابر با حدود 2.33 دلار امریکا

پورتال پندها--- pandha.ir

گینه از غنی ترین معادن آلومینیم، آهن، طلا، الماس و اورانیوم برخوردار است ولی به دلیل فساد شدید در نظام اقتصادی و بانکی این کشور؛ روز به روز از ارزش فرانک این کشور کاسته میشود. به طوریکه اکثر معاملات در این کشور با واحد پول کشورهای همسایه مانند سنگال استفاده میشود. این کشور پس از جنگ های داخلی و بحران سیاسی به این وضع نابسامان اقتصادی دچار شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۸۸ ، ۱۸:۱۹
محمدرضا امین

این مطلب خیلی برام عجیب بود

چون چینی ها ثابت کردند : 64=65 است. از این چینی ها هیچ کاری بعید نیست. نه؟؟؟

شاید باور کردنش سخت باشه ولی طبق استدلالی که در این تصویر متحرک
توسط چینی ها بیان شده شصت و چهار مساویست با شصت و پنج !!!




? 65 = 64

شاید باور کردنش سخت باشه ولی طبق استدلالی که در این تصویر متحرک
توسط چینی ها بیان شده شصت و چهار مساویست با شصت و پنج !!!

pandha.ir    پورتال پندها
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۸۸ ، ۱۸:۱۴
محمدرضا امین




سفر به سواحل رویایی نینگالو !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۸۸ ، ۱۸:۰۳
محمدرضا امین
یه دوست معمولی وقتی می آید خونت، مثل مهمون رفتار میکنه

 یه دوست واقعی درِ یخچال رو باز میکنه و از خودش پذیرایی میکنه

 یه دوست معمولی هرگز  گریه تو رو ندیده.

یه دوست واقعی شونه هاش از اشکای تو خیسه

 یه دوست معمولی اسم کوچیک پدر و مادر تو رو نمی دونه

یه دوست واقعی اسم وشماره تلفن اون هارو تو دفترش داره

 یه دوست معمولی یه دسته گل واسه مهمونیت می آره

یه  دوست واقعی زودتر میآد تا تو آشپزی بهت کمک کنه و دیرتر می ره تا به کمکت همه جارو جمع و جور کنه

 یه دوست معمولی متنفره از این که وقتی رفته که بخوابه بهش تلفن کنی

 یه دوست واقعی میپرسه چرا یه مدته طولانیه که زنگ نمی زنی؟

 یه دوست معمولی ازت میخواد راجع به مشکلاتت باهاش حرف بزنی

 یه دوست واقعی ازت میخواد که مشکلات را حل کنه

 یه دوست معمولی وقتی بین تون بحثی میشه دوستی رو تموم شده میدونه

 یه دوست واقعی بهت بعد از یه دعواهم زنگ میزنه

 یه دوست معمولی همیشه ازت انتظار داره.

 یه دوست واقعی میخواد که تو همیشه رو کمکش حساب کنی
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۸۸ ، ۱۷:۴۸
محمدرضا امین
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۸۸ ، ۱۹:۰۴
محمدرضا امین

من دوستی به نام مانتی رابرتز دارم که یک مزرعه پرورش اسب دارد.

یک روز که در حال صحبت بودیم او داستانی را برای من نقل کرد. داستان پسری که فرزند یک تعلیم دهنده اسب دوره گرد بوده که از اصطبلی به اصطبل دیگر، از مسابقه ای به مسابقه دیگر و از مزرعه ای به مزرعه دیگر می رفت تا اسب ها را آموزش دهد. بنابراین درس خواندن آن پسر در دبیرستان مرتباً با وقفه مواجه می شد وقتیکه سال آخر دبیرستان بود از او خواسته شد تا در یک صفحه بنویسید تا در آینده می خواهد که و چه کاره باشد.

آن شب او هفت صفحه در توصیف هدف خود یعنی داشتن یک مزرعه پرورش اسب نوشت. او درباره رؤیای خود با تمام جزئیاتش نوشت و حتی یک شکل از یک مزرعه 200 جریبی که در آن محل ساختمانها و اصطبلها و مسیر مسابقه مشخص شده بود کشید. و سپس نقشه یک ساختممان 370 متر مربعی را کشید که در مزرعه 200 جریبی او واقع شده بود.

او تمام آرزوهای خود را در آن پروژه قرار داد و روز بعد آنرا به معلم  داد. دو روز بعد نوشته هایش به دست خودش بازگشت در صفحه اول یک F (نمره بسیار پایین) با رنگ قرمز نوشته شده بود. با یک توجه که نوشته بود «بعد از کلاس بیا پیش من». پسر با  صفحات حاوی رؤیاهایش به دیدن معلم خود رفت و از او پرسید چرا نمره اش F شده است؟

معلم در پاسخ به او گفت این یک رؤیای غیر واقعی برای پسری در شرایط توست. تو فرزند یک خانواده دوره گرد از خانواده سطح پایینی هستی! و هیچ سرمایه ای نداری برای داشتن یک مزرعه پرورش اسب مقدار زیادی پول لازم است. تو باید یک زمین و اسبهایی با نژاد اصیل بخری و آنها را تکثیر کنی که همه اینها مقدار زیادی پول لازم دارد. برای انجام چنین کاری هیچ راهی وجود ندارد. پس از آن، معلم اضافه کرد: اگر تو دوباره با واقع گرایی بیشتری این مطالب را بنویسی من هم در نمره تو تجدید نظر می کنم.

پسر به خانه رفت و مدت طولانی در این مورد فکر کرد و از پدرش در این باره کمک خواست ولی پدرش به او گفت ببین پسرم تو باید خودت این کار را تمام کنی و از ذهن خودت کمک بگیری. البته من می دانم که این تصمیم بزرگی برای توست.

بالاخره بعد از یک هفته کلنجار رفتن پسر همان صفحات را بدون هیچ تغییری به معلمش برگرداند و به معلمش گفت تو می توانی نمره F را برای من نگه داری و من هم رؤیای خود را برای خودم نگه می دارم.

بله آن پسر مانتی بود. او اکنون یک مزرعه اسب 200 جریبی دارد و در حالی این داستان را تعریف می کرد که در خانه 370 متر مربعی خود نشسته بود. مانتی ادامه داد. من هنوز آن ورق کاغذها را دارم. او اضافه کرد بهترین قسمت داستان اینجاست که دو تابستان پیش همان معلم دبیرستان 30 دانش آموز خود را به مزرعه اسب من برای یک تور یک هفته ای آورد. وقتی که معلم قدیمی داشت آنجا را ترک می کرد گفت من معلم تو بودم من سارق رؤیای تو بودم. در آن سالها من رؤیای بچه های زیادی را دزدیدم اما خوشبختانه تو آنقدر عاقل بودی که رؤیای خود را نگه داری.

اجازه ندهید هیچ کس رؤیای شما را بدزدد از قلب خود فرمان بگیرید.

   (نویسنده جک کانفیلد)

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۸۸ ، ۱۳:۵۷
محمدرضا امین

 

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاستصویر اصلی را ببینید بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

 

پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ،جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود.

رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟ بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.

از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.›› قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند.

پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۸۸ ، ۱۲:۱۹
محمدرضا امین